سه‌شنبه، دی ۰۶، ۱۳۸۴

قربانیانی از جنس ...

این گزارش برداشتی است آزاد از سنتی که بیشترین رواجش در کشورهای آفریقایی و قبیله های آنان دیده می شود.
گفته می شود که احتمالا دربخش هایی از ایران نیز این سنت اجرا می شود؛ اما هیچ منبع رسمی آن را تایید نکرده؛ بلکه اخبار آن از طریق افرادی که در حوژه زنان فعالیت می کنند، تهیه و منعکس می شود..
امروز همگي براي تجربه يکي از واقعيت هاي تاريخ بشري دعوت شده ايم.اگر خود را بخشي از اين جامعه چند ميليوني مي دانيد در
لحظه لحظه اين تجربه با ما همراه شويد... برداشت اول" ابزار کار ساده است؛کافي ست تا يک تيغ،چاقو،شيشه شکسته،سنگ و يا هرشي نوک تيز ديگري داشته باشيد تا بتوانيد اين تجربه را پشت سر بگذاريد.شايد همين تيغ،چاقو،شيشه شکسته،سنگ و يا شي نوک تيز هم در دسترستان نباشد...اما جاي هيچ نگراني نيست؛مي توانيد براي بريدن لبه کليتورس(colitoris و ختنه کردن جنس مونث مورد نظر خود از دندان هايتان استفاده کنيد. بله؛درست شنيديد؛"ختنه کردن دختران" با اين اقدام براي هميشه خيالتان از وجود عضوي ناپاک و نجس راحت خواهد شد و تا آخر عمرمانع لذت جنسي دختران مي شويد. اين عمل بدون نياز به هر نوع قرص يا داروي بيهوشي و در هر شرايط و مکاني قابل انجام است؛خالا دست به کار شده و ابتدا پاهاي خود رادور بدنش احاطه کرده و براي راحت شدن ازصداي جيغ،فرياد، ضجه چيزي از نوع پارچه،ملحفه و.... را در دهانش بگذاريد. قبل از انجام کار از تيز بودن تيغ،چاقو،شيشه شکسته،سنگ،دندان هاو يا هرشي نوک تيز ديگري که انتخاب کرديد مطمئن شويد و بعد اقدام به بريدن کامل لبه کليتورس و آلت تناسلي اش کنيد تا سطح آن صاف صاف شود....نگران نباشيد...جاي هيچ گونه فراري برايش وجود ندارد،چرا که کاملا از حال رفته است."سعي کنيد صداي گنگ و سخت عقب و جلو رفتن اره وار بر پوست شما را دستپاچه نکند و کار خود را به راختي انجام دهيد.پس از خلاص شدن کامل از آلت تناسلي و صاف شدن آن،با شي نوک تيز ديگري چون پونز،سوزن و...سوراخ هايي در پوست ايجاد کنيد،با ديدن خوني که دور تا دور شما را گرفته، دست و پاي خود را گم نکنيد.شايد با پارچه اي قابل حل باشد. به هيچ عنوان در حين اين عمل،اين احساس به شما دست ندهد که کسي گوشت بدنتان را ورقه ورقه مي کند.چون مانع انجام دقيق کارتان خواهدشد.خال از مچ تا ران را با چسب يا نوارهايي به هم يينديد به طوري که امکان هيچ گونه حرکتي وجود نداشته باشد و تا زمان بهبودي براي چند هفته اي ثابت بماند. در حين قطع آلت تناسلي،جنس مونث مورد نظرخود اگر قلبش از زدن ايستاد؛ خود را ناراحت نکنيد.اين هم بخشي ازطبيعت عمل ختنه کردن دختران است که بخشي عظيمي از آن ها در حين مثله شدن مي ميرند. ديديد....آن قدرها هم که فکر مي کرديد کار سختي نبود.با چند بار انجام عادتي مي شود جذاب برايتان....اين هم از آن دسته کارهايي ست که ربطي به هوش و استعداد ندارد.فقط خودت مي ماني و وجدانت و انجام سنتي با نيتي... اما کار به اين جا ختم نمي شود؛هر هفته با انجام معاينه اي از مهر و موم شدن کامل آن به مدت يک ماه مطمئن شويد و پس از بهبودي از سن پنج سالگي خيالتان راخت خواهدشد تا شب عروسي که شوهرش با چاقو يا فشار آن را بدرد. "برداشت دوم" نمي دانم شما هم تجربه کرديد يا نه........... حال و هواي خوبي نيست،سعي نکنيد متن بالا را ازنو بخوانيد.ختي باورآن نيز سخت است. دست و پا کاملا بي حس و بعد در بيهوشي کامل به سر خواهي برد،تا ساعت ها پس از بهوش آامدن امکان هيچ گونه حرکتي وجود ندارد.حتي دستشويي رفتن...چرا که زخم ها باز و عمل دوخت و دوز از نو سرمي گيرد.با ساعت ها انتظار براي دفع ادرار،با تجربه خوبي روبرو نخواهي شد.اولين قطره که از سوراخ کوچکي که صرفا براي ادرار و خون زمان پريود باز گذاشته شده حالتي چون پاشيدن اسيد بر روي پوست به شما دست خواهد داد. شايد از اين پس جداي از سختي هاي عفونت،تب،سوزش، ترس از ادرار عذابي سخت باشد.اما اين وضعيت تا مدت يک ماه ادامه مي يابد و پس از آن مي تواني با،رهايي از نوارهاي دور پا حرکت کني،راه بروي و....... "برداشت سوم" نه؛...اين داستان نبود؛واقعيتي بود سخت تلخ. عمل ختنه يا مثله کردن دختران طبق برآورد سازمان ملل بر روي صدو سي ميليون دختر و زن در جهان انجام شده است و دست کم هر ساله دو ميليون و روزانه شش هزار دختر در معرض خطر مثله شدن قرار دارند که بخشي از اين قربانيان فاصله زيادي از ما ندارند.گفته مي شود هرمزگان،تيره هاي قومي جنوب ايران از جمله استان هاي کشور است که همچون کشورهاي آفريقايي از اين نگاهسنتي ناشي از ناخودآاگاهي دور نمانده و دختران خود را در کودکي مثله مي کنند.اعبقاد عمومي در کشورهاي آافريقايي و بخش هايي از ايران متفاوت اما اکثرا براين است که دختران خود را تا قبل از ازدواج بيمه کرده و از دسترس دور نگهدارند. اما همه چيز به اين جا ختم نمي شود.تبعات ناشي از اين عمل همچون خونريري هاي منجر به مرگ،شوک،عفونت،کزاز،پريودهاي دردناک،مشکلات فراوان جسماني و….از زمان ختنه شدن با قربانيان همراه است. "شهريار مشيري"،نماينده هرمزگان در مجلس شوراي اسلامي با شنيدن اين جمله که در حوزه انتخابيه اش دختران قرباني اين عمل مي شوند،پناه برخدايي گفت و سکوت کرد. مشيري خواستار متوقف شدن عمل ختنه کردن دختران شد و گفت:در استان هرمزگان در اين مورد چيزي نديده و نشنيده ام و گمان نمي کنم در ايران اين اقدام صورت گيرد. وي،عمل مثله کردن دختران در سنين کودکي را از آاداب و رسوم جاهليت عرب در قبل از اسلام دانست و افزود:اين عمل پس از ظهور اسلام منسوخ شد. اين نمايده مجلس شوراي اسلامي،با بيان اين که براي مثله کردن دختران دليل قانع کننده اي يافت نمي شود،گفت: به اعتقاد خود با اين کار درصدد از بين بردت شهوت زن بودند تا به سمت و سويي نرود وبا اذهان عقب افتاده خود گمان مي کردند با اين کار باعث بيمه شدن فرد درآينده خواهند شد. مشيري،با تاکيد بر قبيح و زشت بودن اين عمل خواستار توقف آن شد و گفت:اميدوارم در ايران حتي يک مورد هم وجود نداشته باشد. ختنه کردن دختران که حتي در قرآن هيچ توصيه اي به آن نشده است،به اعتقاد برخي بازمانده از افکار جاهليت است. اما آنچه بيش از همه در عمل ختنه دختران مورد تاکيد والدين قرار گرفته و مي گيرد؛مفهوم "عفت" و "بکر ماندن" دخترانشان است که با قطع کليتوريس و البظر به گفته خود نوعي امانتداري و "وفاداري"کرده اند.در برخي کشورهاي شرق آفريقا و خاورميانه،حتي لب هاي دستگاه تناسلي دختران را براي خفظ بکارت مي دوزند. قبل از ختنه کردن دختران،طوايفي از سياهان نوبه،حبشه و سومالي را مي توان ِافت که در آلت تناسلي دختران حلقه هايي ميگذاشته و از اين طريق براي جلوگيري از عمل اجماع آانها را "قفل" مي کردند.برخي ديگر نيز دخترانشان را در مدت 5سال بحراني جواني ،در کلبه هايي زنداني و پيرزناني پاکدامن را به زندانباني آنها مي گماردند به طوري که دختران حق خروج از اين کلبه ها را نداشته و تنها نزديکان درجه يک در فواصلي خاص مي توانستند آنها را ملاقات کنند. تمامي اين اقدامات با هدف "بکر ماندن"دختران قبل از ازدواج انجام مي گرفته است. تاريخ تمدن ويل دورانت با يادآوري اجتماعات اوليه آورده است:" آنچه دختر بکر از آن نگراني داشت، از کف دادن بکارت نبود؛ بلکه از آن مي ترسيدن مبادا شايع شود که فلان دختر نازاست و اگر زني قبل از ازدواج فرزندي مي آورد،بيشتر به شوهر کردنش کمک مي کرد. در برخي قبايل نيز عروس به ناچار پيش از رفتن به حجله خود را به مهماناني که در عروسي حاضر بودند، تسليم کرده و در برخي ديگر نيز داماد شخصي را براي اين کار اجير مي کرد. با حاکم شدن مالکيت خصوصي در جريان زندگي، به عفت زن در دوران قبل از ازدواج تاکيد و نشانه امانت و وفاداري زن نسبت به شوهر شد." در حالي جنسيت زن از ابتداي تاريخ تا امروز دستخوش افکار و سنت هاي غلط و نابه جا شده است که مردان هرگز درصدد رعايت چنين قيودي از سوي خود برنيامده و در تمام تاريخ حتي يک نمونه نمي توان يافت که اجتماعي از مرد خواسته باشد تا در صدد حفظ خود برآيد و چيزي تحت عنوان مرد بکر وجود نداشته و تا امروز نيز بي معنا جلوه مي کند. حال و هواي خوبي نيست.سعي نکنيد متن بالا را از نو بخوانيد. اما آنچه در اين ميان بيش از هرچيز اعتراضات را برانگيخته سکوت و بي تفاوتي رهبران مذهبي و مراجع عظام در اين مورد است.و آن چه مهمتر به نظر مي رسد توقف ختنه دختران است تا براي يک بار هم که شده سکوت قربانيان شکسته و گروهي که براي فرار از قرباني شدن شهر، روستا و کشور خود را ترک کرده به امنيت خاطر دست يابند….. شايد هم بايد به اين شيوه همانند بسياري از عادات ناخوشايند روزگار عادت کنيم و يا دل را خوش به اين که اگر قرار بود امور جهان طوري تنظيم شود که همه چيز منصفانه باشد، هيچئ موجود زنده اي نمي توانست حتي يک روز هم دوام آورد. حال و هواي خوبي نيست.سعي نکنيد متن بالا را از نو بخوانيد.

شنبه، آذر ۲۶، ۱۳۸۴

زاده شدم در یلدا


و من در شبي به بلنداي يلدا زاده شدم.
همه چيز اونقدر سريع اتفاق افتاد که بهت زده اطراف و نگاه مي‌‏کردم تا اون که من و سر و ته بو هوا گرفته بود چند تا زد و اشک و دراورد و گرنه شايد هنوز بهت زده بودم. از اون ضربه‌‏ها تا امروز 9497 روز لحظه‌‏ها رو شمردم.

جمعه، آبان ۰۶، ۱۳۸۴

ایران برگزار می کند: نابودی تاریخ و فرهنگ در کوتاهترین زمان

زیگورات چغازنبیل نام بلندترین اثر تاریخی به جای مانده از 13 قرن پیش از میلاد مسیح در جهان، در استان خوزستان است. این سازه که علی رغم ارزش فرهنگی و تاریخی طی سال های گذشته بی محافظ رها شده و هیچ فعالیت کاووشی نیز در آن انجام نمی شود چند روزی است که مورد توجه و اقبال وزارت نفت قرار گرفته.
کارشناسان نفت که امیدی به کشف نفت در آن محدوده ندارند، در 400 متری زیگورات چاه های 15 متری به عمق 5 سانتی متر حفر کرده اند و عملیات حفاری خود را با مواد منفجره آغاز کرده اند.
مسوولان میراث فرهنگی از این موضوع بی اطلاعند و .......خلاصه که بعد از نابودی پاسارگاد دست تمدن به زیگورات رسید و اگر همین طور پیش برویم طالبان حتما تقاضای شرکت در کلاسهای نابودی آثار باستانی را به ایران می دهد.

سه‌شنبه، شهریور ۰۸، ۱۳۸۴

ورود با مانتو روشن ممنوع

بالاخره ترس‌‏ها تبديل به زمزمه‌‏ شد و زمزمه تذکرنامه و در نهايت آيين‌‏نامه‌‏اي لازم‌‏الاجرا.

ترسي که از اوايل تيرماه در دل داشتيم و هر از گاهي کنار گوش هم زمزمه مي‌‏کرديم ، آيين‌‏نامه‌‏اي اجباري شد که تخطي از آن عواقب ....

به هر حال عاقبت خوشي نداره.

صورتي ، نه. سفيد ، نه، مشکي بهتره. سبز، لجنيش‌‏ عيبي نداره. آبي، سرمه‌‏ايش سنگين‌‏تره. شيري قهوه‌‏اي باشه ، عاليه.

آيين‌‏نامه جديده. ورود خانم‌‏ها با مانتوي رنگ روشن ممنوع شد.

مانتو هرچي تيره‌‏تر، گشادتر و بلندتر ، بهتر.

جمعه، شهریور ۰۴، ۱۳۸۴

فریاد هل من ناصر در هرم هفتمی ها

همه منتظر بودند. هرچند مي‌‏دانستند نامش که بيايد، همه با تاييد دست بلند خواهندکرد؛ اما خواستيم تا ببينيم کسي توان رودررويي دارد به اعتراض. انتظار به سر آمد. ديگري‌‏ها با مخالف و موافق رد کردند اين خوان بزرگ و ميزبان مهربان منتخب و همراهانش را.

اين بار به وقت اضافه کشيد. رييس هفتمي‌‏ها گفت. بقيه تاييد کردند. مخالف هم بود ؛ اما رييس گفت بهانه است پس بمانيد تا نماز و ماندند.

فرهنگ را در وقت اضافه نظاره کردند و رييسش را.

گفت: مخالف.

يکي گفت من. رفت که ساز مخالف کوک کند. آن بالا جايي بود که بياستد در مقابل صندلي خالي منتخب و همراهان برجاي نشسته. رييس هفتمي‌‏ها آن بالا نشسته بود. مخالف ايستاد تا صدايش بلند شود.

باز گفتند مخالف. باز گفت من.

گفتند برو بنشين. دير وقت گرفتي. و رفت . بي‌‏اعتراض. گفتند مخالف. دستي بلند نشد. جز همان اولي ؛ اما گفتند نه. پس نوبت به موافق رسيد.

يکي رفت. قرص ايستاد. شق و رق. صدا بلند کرد. طنين انداخت در هرم هفتمي‌‏ها.

از 8 سال ظلم و ستم به فرهنگ گفت. از لانه‌‏هاي فساد در اوراق مطبوعه و هل من‌‏ناصر طلبيد و هيچ‌‏کس را برازنده‌‏تر از صفار هرندي نيافت. پس احسن گويان دعوتش کردند.

سر به زير داشت و چشم به زمين غرق در تفکر.

تبسم تاييدآميز رييس هفتمي‌‏ها را پذيرا شد و رفت آن بالا. آن بالا که کمي پايين‌‏تر از رييس هفتمي‌‏ها بود.

نگاهي به دورتادور کرد. جايي ايستاد که 76 مهاجراني از خود دفاع کرد و با رييس هفتمي‌‏ها که آن وقت آن پايين و در ميان جمع بود، مشاعره‌‏اي به راه انداخت و زهر کلام را به جان شعر ريختند هر دو.

او هم شعر گفت.

بدتر از آن که داني که داني که آن چون که من مي‌‏دانم ، نداني

اين را در جواب تيرهايي گفت که زهرآلود بود و سپاهي و کيهاني بودنش را به يادش آورده بودند ؛ اما به هردو افتخار کرد.

از کاسه پر شده متديان گفت که تا امروز نمايش و سينما را هرچند که آلوده به فساد بوده ، تحمل کرده‌‏اند و نويد داد که انقلابي نو شده و طرحي نو درخواهد انداخت.

نويد داد که سينما مي‌‏سازد. سينمايي چند کاره.

او مي‌‏گفت و تبسم رييس هفتمي‌‏ها شيرين‌‏تر مي‌‏شد.

از کتاب گفت ؛ اما نه کتابي که زنداني و دربند بنويسد که آن هجوي بيش نيست. چه فرق مي‌‏کند عاليجناب سرخ بپوشد يا سبز.

نقبي زد به 16 سال پيش که تير زهرآلود شبيخون از کمان کشيده شد. همان که خاتمي جمعي را فراخواند براي راه‌‏کار و راه‌‏کارش رفتن او بود. آن روز هم يکي از کيهاني‌‏ها بود.

مژده داد به آزادي. امروز روز آزادي است. آزادي مطبوعات و .....کيهان مقدسي که سال‌‏ها جور را تحمل کرده و هر آن که همچون کيهان باشد. و عذر تقصير خواست از رفتنش که انقلاب بيش از کيهان به او نياز دارد.

نويد روزهايي روشن داد بعد از شب 8 ساله‌‏اي که فرهنگ پايمال شد و خون به دل اهل ايمان کرد. گفت . گفت. گفت و همه احسن گفتند. وقت نماز شد و همه رفتند.

سه‌شنبه، شهریور ۰۱، ۱۳۸۴

منتخب در مجلس

بالاخره منتخب و همراهان به مجلس رفتند.یکی یکی نامشان را می خوانند و مجلسیان مخالفت و موافقت می کنند.
مخالف که روزی قرار بود خود در جایگاه یکی از همراهان منتخب باشد، از تجربه، دانش و سواد ، اقتدار و . . . می گوید و موافق جواب می دهد رشید است. در عملیات ...و ... و ...در جبهه بوده.
موافق دیگر می گوید یاد می گیرد. و آن یکی ............
و منتخب می شنود و لبخند می زند.شاید او هم مثل ما در دل می گوید بدتر از هفتاد و شش که نیست. از مهاجرانی و نوری هم بدتر نیستند هرچه ندارند ایمان و تدین و.................دارند

شنبه، مرداد ۲۲، ۱۳۸۴

از خواب تا زندگی

خوابی برای مرگ
مرگی برای یاد
یادی برای سنگ
سنگی برای قبر
این بود زندگی

یکشنبه، مرداد ۱۶، ۱۳۸۴

توتم، قلم، خبرنگار


گفت قلم توتم من است
خون من جوهر قلمم است
گفت: قلمم را شکستند
توتمم را زیر پا گذاشتند
حرمتش را شکستند
اما همچنان قلم توتم من است
و خبرنگارزندگی را قلم می زند

شنبه، مرداد ۱۵، ۱۳۸۴

قسم نامه

مترو امروز به بهارستان نرسید. اطراف هرم هفتمی ها خالی و خلوت بود. اما خودشان غوغایی داشتند. بار اول نبود که منتخبی در خانه ملت قسم می خورد؛ اما منتخب اولین مجلس قسمنامه را در هرم افتتاح کرد. قبل از آن همه را گشتند تا همراهی ،کیفی یا پوشه ای نداشته باشند. یکی عصبانی شد، دیگری فریاد زد و آن یکی آرامش خواست و صبوری. این اول بار بود که می گشتنشان. فریاد و غوغا بود که آمدند. خاتمی با لبخند اما نه آن خنده های چند روز پیش کمی آرام تر ، پیر مغلوب هم آرام آمد و بی حرف و سخن نشست. و . . منتخب آمد. منتخب با محافظانش آمد. محافظان با هلی کوپتر آمدند. قسم خورد و خنده هایش در میان هلهله و آغوش گرم بهشتیان و هفتمی ها گم شد. خاتمی رفت بی آن که . . . .

چهارشنبه، مرداد ۱۲، ۱۳۸۴

از خاتمی تا منتخب

دیروز خاتمی رفت.
دیروز ساختمان سایه انگلیسی ها در تهران منفجر شد.
دیروز قاضی دادگاه کنفرانس برلین، رییس وزرا را جوانی خونسردانه زمانی که داشت قدم می زد با شلیک گلوله ای بر شقیقه اش کشت.همو که گنجی را به زندان انداخت و از آن روز اعتصاب غذای او شروع شد و تا امروز ادامه دارد.
و امروز منتخب آمد
و فردا. . . . تا فردا خدا بزرگ است.

خاتمی رفت

خیلی حرف ها می شه زد.دریغ و آه و افسوس، نگرانی از فردا، قدرنشناسی های دیروز و هزار حرف دیگه زد؛ اما می شه خیلی ساده مثل خودش گفت: خاتمی رفت.خاتمی 8 سال خاطره گذاشت و رفت.
رفت و ماندگان با دلی حسرت بار به کابوس روزهایی را می بینند که بی او باید سر کنند.

دوشنبه، تیر ۲۷، ۱۳۸۴

لکه های تنها


اين مطلب رو يکي از دوستان مترجمم ترجمه کرده بود؛ اما چون نثرشو دوست نداشتم ، بازنويسيش کردم به طوري که اصل داستان تغيير نکرد.
شب و آسمان ستاره باران. من بودم و او. همچون هميشه آرام بود و به صدايم گوش مي‌‏کرد.
ستاره‌‏ام در آسمان چشمکي زد و ناگهان آسمان دو نيمه شد.
در آن سياهي راهي ديدم سفيد و روشن که تا بي‌‏انتها ادامه داشت.
راه سفيد بود و تنها لکه‌‏هاي دو جفت پا در آن نقش شده بود. لکه‌‏ها همه جا بودند. در کنار هم؛ اما . . . اما در نقطه‌‏اي قطع شد و تنها يک لکه بود.
يعني. . . يعني آنجا من تنها بودم؟! او مرا تنها گذاشته بود. آنجا من به او احتياج داشتم. دلتنگ و خسته بودم و شک، ترديد و ترس از آينده، دلم را آشفته بود.
اما او مرا تنها گذاشته بود. در آن راه سفيد بازهم لکه‌‏هاي تنها بودند. از اين تنهايي دلم گرفت. با خشم نگاهش کردم. مثل هميشه آرام بود. مهربان و عميق مثل هميشه به چشمانم نگاه کرد.گويي همه چيز را در نگاهم خواند. نگاه از من گرفت و به اولين لکه تنها نگاه کرد. خود را ديدم و او را.
اما . . . او مرا به دوش گرفته بود و مي‌‏رفت.آن قدر رفت تا توان ايستادن پيدا کردم و خود به راه افتادم. از همان جا بود که لکه‌‏ها دوباره جفت شد.
دوباره نگاهش کردم. او هميشه با من بود و هيچ‌‏گاه تنهايم نگذاشته بود. او که خدايم بود مرا به دوش کشيده بود تا لحظه‌‏اي نايستم.

شنبه، تیر ۲۵، ۱۳۸۴

رودر رو با منتخب


شوک انتخابات هنوز تمام نشده بود.هنوز هم چشم دخترک خبرنگاري که طي دو هفته در وزارت کشور در انتظار نتيجه انتخابات بود، سرخ سرخ بود. هنوز باور نداشت.مثل خيلي‌‏هاي ديگر.حتي مثل منتخب و هوادا‌‏رانش.
هفتم تير بود و ديداري ناگهاني با خانواده بازماندگان آن روز شوم در سال‌‏هاي اول انقلاب، با منتخب جديد.
هيچ يک حاضر به رفتن نبودند.يکي- دونفر هم که مي‌‏خواستند بروند، يا چادر نداشتند يا مانتو تا قوزک پا.
گفتم من مي‌‏روم. نگاهي به سر تا پايم کردند. ساده بودم و بي‌‏آرايش و سراپا سياهپوش. مطابق با استاندارد.
راهي‌‏ام کردند. نمي‌‏دانستم چگونه بايد باشم؛ اما سوال داشتم. سوالاتي که هيچ‌‏گاه پاسخ نداده بود و به تمسخر از کنارشان رد شده بود.
به خيابان امام رفتم. ساختمان قديم مجلس. يک بار ديگر هم رفته بودم, آن زمان ششمي‌‏ها آنجا بودند. وقتي رفتند، هفتمي‌‏ها جايشان را به بهارستان منتقل کردند و رييس‌‏شان دودستي ساختمان مجلس را تقديم منتخب کرد.
دعوت داشتيم؛ اما باز هم سين جيم شديم. لباس سبزها نگذاشتند برويم. تا مرد چشم آبي آمد. بار ديگري هم او را ديده بودم. آن زمان که در مهر در مقابلش قرار گرفتم. از کار حرفه‌‏اي خبرنگاري پرسيد؟ اين که چطور دست خالي نبايد از جايي بيايي، سوال بي جواب، بي معناست. او امروز در کنار منتخب قرار دارد. ارتباط خبرنگاران و منتخب را جوش مي‌‏دهد. واسطه شد؛ اما نگذاشتند. تماسي تلفني گرفت. چند زن چادري هم آمدند. عامي بودند. گفتند کيف‌‏ها را تحويل بدهيد. يکي‌‏شان با لحني خاص گفت: رييس جمهور بسيجي باز هم بازرسي مي خواد؟!
آنها رفتند و من باز ماندم. بازهم تلفن و اين بار اجازه ورود يافتيم. از حياطي که يک سويش سالن بود گذشتيم. وارد سالني شديم. نگاه‌‏ها از ابتدا سنگين بود.
دو رديف صندلي در دو طرف سالن بود. يک طرف مردان و طرف راست زنان نشسته بودند. تا جلو رفتم. خواستم نزديک تريبون باشم. هر قدمي که بر مي‌‏داشتم و جمعيت را پشت سر مي‌‏گذاشتم سنگيني هيکل نحيفم بيشتر مي‌‏شد. آخر جايي پيدا نکردم و به عقب بازگشتم و به گوشه‌‏اي ميان زنان سياه‌‏پوش که تنها چشمهايشان پيدا بود، نشستم. از عقب سر و صدايي زنانه و سنگين آمد که براي کنار دستي‌‏ام تحليلي از اوضاع چندروزه مي‌‏داد." بله ايشون مورد تاييد آقا هستند." "خدا را شکر که بالاخره ايشون آمدن." " شايد بتونن سر و ساموني به اين اوضاع بدن." "بعله، چي بود اين سالا، چقدر زجر کشيديم". زن انگار فهميد که گوش به حرفاش دارم. صدايش را قطع کرد. وقتي برگشتم ببينم کيست؟ ساکت شد. نگاهي سنگين به من کرد. مثل اين که به يک خائن نگاه مي‌‏کند. با شتاب دست به مقنعه بردم. کاملا جلو بود و تار مويي بيرون نبود.
يک باره ولوله شد. سلام و صلوات‌‏ها بلند شد و همه ايستادند. متحير بودم. سرود ايران که پخش نشد؛ اما شعارها خبر از ورود منتخب داشت. "صل علي محمد ياور رهبر آمد." صدايي که يک صدا ادامه داشت. تا همه به سکوت فراخوانده شدند؛ اما زنان همچنان ايستاده بودند. آنان که عقب‌‏تر نشسته بودند، فرياد مي‌‏زدند: خانم‌‏ها بنشينيد. همه مي‌‏خوان آقارو ببينن. ما با اصرار ايشون رو زيارت کرديم. بشينيد.
دقايق گذشت. منتخب از جنبش عاشورا گفت و جنبش انقلاب. ( اين کلمات به دليل آن که بار معنايي سياسي دارد، به دستور مديرعامل محترم به حرکتي انقلابي تغيير کرد) از انقلاب 84 گفت. از اين که تداعي کننده انقلاب 57 نيست و خود انقلابي ديگر آغاز کرده و...
جلسه تمام شد. همه هجوم بردند به طرف منتخب. من هم رفتم. به زور ضبط را جلوي دهانش بردم. از تبديل حساب ذخيره ارزي به صندوق ذخيره ارزي که دست دولت را براي استفاده‌‏ از درآمدهاي نفتي براي هزينه‌‏هاي جاري محدود می کرد و با وجود اصرار خاتمی مجلس هنوز آن را تاييد نکرده. پرسيدم که آيا قبول دارد يا خير و چه خواهد کرد؟ با چشمان ريزش نگاهي کرد و سر به چپ و راست چرخاند. دهانش تا نيمه باز شد. باز به چپ و راست چرخيد. اين بار گفت:" تيم اقتصادي دارم. تيم اقتصادي قوي دارم که تمام برنامه‌‏هايم را خواهند گفت."
دوباره پرسيدم: پس کي مي‌‏گوييد؟ آيا سال آينده کمي دير نيست؟ همه منتظر برنامه‌‏ها هستند.
سرچرخاند و پشت کرد و گفت:" نه."
جمعيت عقبم زد.
زني با صداي بلند صدا کرد: هر وقت خواستي خطا کني، به ياد 72 تن باش. آنها بالاي سر تو در پروازند. گفت و گفت تا يکي امر به سکوتش کرد. زن با خشم گفت: تازه به چشمه رسيده‌‏ايم, مي‌‏خواهيم حرف بزنيم.
مردي بچه به بغل جلو آمد. 2 يا 3 سال بيشتر نداشت. بچه را به طرف منتخب هل داد و گفت: در اين روزها براي شما کلي تبليغ کرد. فقط اسم شما ورد زبانش بود.
دوباره خود را به ميان جمعيت راندم. اين بار از تغيير موانع سخنگوي فرهنگيش پرسيدم که از خواننده‌‏هاي آن سوي آب دعوت به حضور و فعاليت در ايران کرده بود؛ اما هفته قبل تند و پرخاشگر بود.
اين بار شايد خواست جواب دهد. احتمالا مي‌‏خواست بگويد که نمي‌‏دانم که مرد چشم‌‏ آبي در حالي که مرا به عقب مي‌‏کشيد، گفت: آقا، ستاد جواب داده. ستاد کامل جواب داده.
به صورت مرد چشم‌‏آبي نگاه کردم. نگاهش را دزيد. مي‌‏دانم که از حياي محرم و نامحرم نبود. چشم انداختم به چشمانش و گفتم: چقدر تفاوت بين امروز و ديروزتان پيدا شده. ديروز فقط جواب مي‌‏خواستيد و امروز مانع جوابگويي هستيد؟ خنديد. نه از ذوق که از سر تحقير.
از پا ننشستم. يک بار ديگر جلو رفتم. صبح شنيده بودم که ويزاي سفر رييس هفتمي‌‏ها به ايتاليا همان روز لغو شده.
از آن پرسيدم.
گفت:" بي‌‏خبرم."
گفتم: حال که خبردار شديد.
گفت:" ما با آنها مشکل نداريم. آنها با ما مشکل دارند."
گفتم: مي‌‏دانم؛ اما انتخابات، انتخابات چقدر در اين مساله موثر بوده؟
باز گفت:" آنها با ما مشکل دارند. ما مشکلي با آنها نداريم."
يک بار ديگر به عقب کشيده شدم و او در ميان جمعيتي که نامه به دستش مي‌‏دادند و شماره منزلش را براي درد و دل روزانه‌‏شان مي‌‏خواستند، گم شد و من خسته و بي‌‏جواب بازگشتم.

یکشنبه، خرداد ۲۹، ۱۳۸۴

سالی که نکوست از بهارش پیداست

هنوز در راه است.هنوز خط پایان را رد نکرده؛ اما دستانش بیش از آن چه همه فکر می کردند قوی است.آن قدر که طی شبی انگشتان پرقدرتش نفس های اقبال، توسعه ،آفتاب و اعتماد را برید.
امروز صفحه های اعتماد بسته شد و آفتاب را در پشت ابرهای سیاه پنهان کرد و قامت اقبال را کوتاه و توسعه را محو کرد؛ اما می دانم فردا آفتاب زندگی همه را زیر پای چکمه پوشانش له،ریشه های توسعه را قطع، اعتماد را از همه سلب و اقبال زندگی و تنفس را از همه خواهد گرفت.

فرصتی که شاید هیچ گاه تکرار نشود

هنوز فرصت باقی است.هنوز پرچم پیروزی برای هیچ یک از کاندیداها بالا نرفته و سوت پایان زده نشده؛ اما خیابان ها رنگ و بوی تازه ای پدا کرده.مردانی با لباس های سبز.مثل آن موقع ها.هنوز فرصت باقی است و برنده اعلام نشده ؛ اما روزنامه ای بسته شد.خنده های تمسخرآمیز شهردار تهران حواله خبرنگاران شد.هنوز فرصت باقی است تا هرچه رشته ایم پنبه نشود؛ اما دستانی بالاتر از اراده مردمی هست که همه را به سکوتی سنگین وادار می کند.
هنوز فرصت باقی است؛ اما از چیزی که می بینم می ترسم.می ترسم که فرصت ها بسوزد. و دیگر هیچ گاه تکرار نشود.

نامه کروبی به رهبر در اعتراض به تقلب در انتخابات

مهدي كروبي در ادامه اعتراضات خود به روند برگزاري انتخابات نهمين دوره رياست‌‏جمهوري، در نامه‌‏اي سرگشاده به مقام معظم رهبري ضمن اعلام استعفا از كليه مسووليت‌‏هاي سياسي، بار ديگر بر پيگيري اعتراضات خود از سوي ايشان تاكيد كرد.
متن كامل نامه مهدي كروبي به اين شرح است: بسمه تعالي مقام معظم رهبري حضرت آيت‌الله خامنه‌اي مدظله‌العالي با سلام و تحيت روز شنبه پس از آن كه اينجانب از عزم برخي از نهادهاي قدرت براي تغيير جهت راي مردم اطمينان حاصل كردم، ضمن برگزاري مصاحبه، مطابق رويه معمول خويش و براساس اصل 57 قانون اساسي از حضرتعالي درخواست كردم براي اصلاح انحرافي كه در حال انجام بود، دخالت كرده دستور مقتضي صادر فرماييد، اما براساس آنچه دفتر جنابعالي اعلام كرده است پاسخ شما به درخواست اينجانب به شرح ذيل است: "به آقاي كروبي بگوييد: من رئوس مطالب شما را نگاه كردم. مطالبي كه شما گفتيد به كلي دور از شأن شما و در جهت ايجاد بحران در كشور است.‌ آيا متوجه هستيد كه چه كار داريد مي‌كنيد؟‌ آيا متوجه هستيد كه ايجاد بحران و بدبين كردن مردم كاملاً در جهت خواست دشمناني است كه خيز برداشته‌اند براي اين كه بلايي بر سر انقلاب و نظام جمهوري اسلامي در بياورند كه همه شما را دربرخواهد گرفت. اگر اعتراض به انتخابات داريد مگر راه قانوني وجود ندارد؟ چرا فضا را خراب مي‌كنيد؟ ممكن است ديگران نيز اعتراضات مشابه داشته باشند. آيا حق مي‌دهيد آنان فردا همه چيز را زير سوال ببرند؟ من از شما مطلقاً انتظار چنين برخوردي ندارم و من به حول و قوه الهي نخواهم گذاشت افرادي در كشور بحران ايجاد كنند." ( مطالب عيناً در نامه كروبي ذكر شده است)مشاهده پيام حضرتعالي اينجانب را وادار كرد كه با طرح چند نكته مصدع اوقات شوم:1- من در شرايطي وارد عرصه مبارزات انتخاباتي شدم كه عزمي يكپارچه را براي منصرف كردن و تغيير دادن تصميم خود مشاهده مي‌كردم. نهادهاي مختلف قدرت با ارائه نظرسازي‌هاي بسيار شبيه به هم اينجانب را فاقد پايگاه مردمي جلوه مي‌دادند و كساني در دستگاه‌هاي مختلف حكومتي براي ايجاد نگراني در من تلاش مي‌كردند. از عده‌اي در دفتر رياست‌جمهوري تا بعضي از وابستگان به بيت مكرم حضرت امام(ره) تا گروهي در وزارت اطلاعات و وزارت كشور و حتي( به قرار مسموع) برخي از نزديكان حضرتعالي با تاثيرپذيري از نظرسازي‌هاي قلابي ترجيع‌بند محافل خاص در مورد عدم اقبال مردم به من تكرار مي‌كردند و حتي متاسفانه تعداد زيادي از استانداران در محافل خصوصي و عمومي از تصميم من ابراز تعجب مي‌كردند و حتي استاندار لرستان از راي 7 درصدي من در ميان مردم لرستان سخن گفت. صحت و سقم اين ادعاها روز جمعه 27 خرداد مشخص شد. ورود من به عرصه انتخابات با تاكيد فراوان بر حفظ اصول و آرمان‌هاي امام(ره) و انقلاب و با نيت تقويت مباني جمهوريت و اسلاميت با اعتماد به پشتيباني مردم و هواداران واقعي امام(ره) و انقلاب موجب شد حتي عده‌اي معدود از افراد نزديك به مجمع روحانيون به مخالفين ملحق شوند اما در مقابل استقبال و هواداري مردم از گرايش‌هاي گوناگون و به خصوص جواناني را به دنبال آورد كه اشتياق و شور و حال مبارزات انتخاباتي را به سطحي غيرمنتظره رسانده، فضاي يخ‌زده ماه‌هاي پاياني سال قبل را شكستند. من در سفرهاي متعدد به نقاط مختلف كشور با اقشار مختلف مردم گفت‌وگو كردم و در جريان مشكلات واقعي و مطالبات حقيقي‌شان قرار گرفتم و امروز با افتخار اعلام مي‌كنم كه مردم نه چنان كه عده‌اي متحجر مي‌گويند، از اصلاحات روگردان شده‌اند و نه آن طور كه عده‌اي تازه به دوران رسيده ادعا مي‌كنند از جمهوري اسلامي حقيقي با قرائت امام خميني(ره) بيزار شده‌اند. اجازه دهيد به عرض شما برسانم اگر همه نهادهاي قدرت، دستگاه‌هاي اطلاعاتي و به طور كلي مراكز تصميم‌گيري به جاي اتكا به گزارشات مشكوك، به روش اينجانب ارتباط مستقيم با مردم را در پيش بگيرند، بسياري از مشكلات حل خواهد شد. من بسيار متاسفم كه يك خبرنگار عرب‌زبان كه براي تهيه گزارش از جريان انتخابات به‌ايران آمده بود، واقعيات جامعه را درك كرد و پيش از انتخابات با اظهار تعجب به تناقض ميان نظرسنجي‌هاي قلابي و نظر واقعي مردم اشاره كرد. اما بعضي از دستگاه‌هاي مسوول تا آخرين روز بر انتشار نظرسازي‌هاي خويش و آشفته كردن ذهن مسوولان سطح بالاي كشور احراز داشتند. حضرت‌ آيت‌الله خامنه‌اي!من در تمام سفرهاي استاني ضمن تبيين برنامه‌هاي خود به كرات‌ اين نكته را مورد تاكيد قرار دادم كه پيروزي در انتخابات اولويت دوم من است و حضور پرشكوه مردم در انتخابات برايم اهميت بيشتري دارد به طوري كه شايد بسياري از مردم تصور كردند اينجانب نه با هدف پيروزي بلكه فقط به عنوان وسيله‌اي براي گرم كردن تنور انتخابات وارد عرصه شده‌ام و شايد بعضي از آراي مردم را به دليل همين افراط در تاكيد بر اولويت حضور پرشكوه مردم بيش از راي دادن به شخص خودم از دست دادم.به هر حال هر چه بود انتخابات برگزار شد و من به خود مي‌بالم كه بيش از تمام كانديداها به ميان مردم رفته و آنها را به استفاده از حق انتخاب خود، تشويق كرده‌ام و همين جا از مردم بزرگوار كه با ريختن بيشترين آرا به نام من در صندوق‌هاي راي پاسخ مناسبي به اينجانب دادند، سپاسگزاري و در برابر بزرگواري‌شان سر تعظيم فرود آورده، علاوه بر ‌اين مراتب احترام خويش را به كساني كه به ساير كانديداهاي محترم راي داده‌اند، به خاطر حضور در انتخابات، تقديم مي‌دارم.حضرتعالي استحضار داريد كه در تمام دوره‌هاي گذشته از ساعات پاياني راي‌گيري مي‌توان جهت‌گيري راي مردم را تخمين زد و از نخستين ساعات شمارش آرا نتيجه انتخابات براي مجريان و ناظران قابل پيش‌بيني است. ‌اين دوره نيز تابع همين قاعده بوده و از حدود نيمه‌شب مراجعات حضوري و تماس‌هاي تلفني حكايت از راي بسيار گسترده مردم به اينجانب بود. گزارشات غيررسمي هم نشان مي‌داد كه در حدود نيمي از استان‌ها‌ اينجانب داراي بالاترين راي هستم. حدود ساعت سه بامداد شنبه بيست و هشتم خردادماه كه ثبت رسمي آرا در سايت انتخابات آغاز شد، تمام آمار‌هاي رسمي راي اينجانب را بسيار بالاتر از ساير كانديداهاي محترم نشان مي‌داد. ساعت پنج بامداد كه اينجانب به استراحت پرداختم، راي بنده حدود 25 درصد و راي ساير كانديداها كمتر از بيست درصد بود. در همان ساعات بعضي از دوستان با توجه به آراي شصت و هفتاد درصدي در بعضي استان‌ها، معدل بيست و پنج درصدي ثبت شده به نام اينجانب را مشكوك مي‌دانستند اما پس از حدود دو ساعت كه از خواب بيدار شدم، مانند بيداري از خواب اصحاب كهف، دريافتم كه همه چيز تغيير كرده است. سخنگوي شوراي نگهبان در مصاحبه‌اي كودتاگونه در ساعات اوليه صبح با دستپاچگي كامل و برخلاف رويه نشان داد كه اعلام آراي مردم از مجراي قانون وزارت كشور مطلوب بعضي از مراكز قدرت و افراد ذي‌نفوذ نيست. اينجانب حدود ساعت هشت و نيم صبح با مسوولان وزارت كشور تماس گرفتم كه آنها نيز از‌اين حركت شوراي نگهبان و صدا و سيما - كه به قرار مسموع بدون اطلاع مديريت صدا و سيما انجام شد - ابراز تعجب كرده و اعلام كردند براساس اطلاعاتي كه بلافاصله از صورتجلسه نهايي اخذ آرا در حوزه‌هاي انتخابيه استخراج و مستقيماً وارد سايت كامپيوتري وزارت كشور مي‌شود، اينجانب كماكان در رتبه اول قرار دارم. راي مردم به اينجانب كه برخلاف انتظار و به‌رغم تلاش گسترده افرادي در نهادهاي مختلف براي تخريب پايگاه اجتماعي اينجانب به صندوق‌ها ريخته شد، در حالي بود كه بخش‌هايي از سپاه و بسيج در بسياري از شهرستان‌ها از طريق پرداخت برخي وجوه به بعضي از مراكز و هيات آنها را به خدمت گرفته بودند و همچنين با حضور غيرطبيعي بر سر صندوق‌ها، به طور غيرقانوني براي فرد ديگري تبليغ مي‌كردند.موضوع دخالت احتمالي بخش‌هايي از سپاه و بسيج را اينجانب قبلاً به صورت حضوري به عرض جنابعالي رسانده بودم و آنگونه كه شنيده‌ام وزراي كشور، اطلاعات و دادگستري نيز طي نامه‌اي آن را به جنابعالي منعكس و خواستار اتخاذ تدابير لازم براي جلوگيري از وقوع آن شده بودند. همچنين برخي دوستان تاكيد مي‌كردند بيشترين تقلب‌ها در ساعات پاياني شب انجام مي‌شود و لذا اينجانب به وزير كشور پيشنهاد كردم ساعات راي‌گيري بيش از حد ضرورت تمديد نشود كه ايشان اعلام كرد ممكن است از برخي مراكز قدرت بر‌اي تمديد مكرر ساعات راي‌گيري فشار وارد شود.آنچه امروز به عرض حضرتعالي مي‌رسانم براي تاكيد بر راي خود نيست زيرا معتقدم ملت‌ايران به خوبي مي‌داند اينجانب منتخب اول آنها هستم و هر چقدر هم كه اختيارات نظارتي شوراي نگهبان توسط خود آن شورا توسعه يابد، حركت كودتاگونه آن شورا در اعلام غيرقانوني نتيجه‌اي غير از نتايج اعلام شده توسط وزارت كشور آن هم در ساعات اوليه بامداد روز بعد از انتخابات، قابل توجيه نخواهد بود و تنها مي‌توان آن را لطف الهي براي افشاي يك برنامه از پيش طراحي شده دانست كه قبلاً توسط يكي از روزنامه‌ها زمينه‌سازي شده بود. اينجانب كه اين روند را خطرناك مي‌دانستم، ابتدا خبر تصميم خود براي برگزاري مصاحبه مطبوعاتي و افشاگري نسبت به تحولات مشكوك انتخاباتي را به دفتر جنابعالي اعلام و هفت ساعت پس از آن در مصاحبه خود ضمن تقدير از حضور پر شور مردم در انتخابات، نگراني خويش از روند موجود را ابلاغ و در عين حال به صراحت اعلام كردم كه در نظام ما رهبري با اختيارات گسترده حضور دارد و اينجانب از ‌ايشان تقاضا مي‌كنم به موضوع وارد شوند و جلوي انحرافي كه توسط باند مشخصي از سپاه و برخي مراكز قدرت طراحي و با حمايت شوراي نگهبان انجام شده را بگيرند. هم اكنون نيز با تاكيد مجدد بر آنچه در مصاحبه گفته‌ام از حضرتعالي تقاضا دارم براي رسيدگي به دخالت‌هاي غيرقانوني و تلاش‌هاي غيرمجاز بخش‌هايي از سپاه و بسيج كه بر سرنوشت انتخابات تاثير داشته است، دستور لازم را صادر فرماييد. حضرتعالي استحضار داريد شوراي نگهبان در زمان حضرت امام(ره) نيز گام اوليه‌اي براي دخالت فراقانوني در انتخابات برداشت و تلاش كرد انتخاب مردم تهران در مجلس سوم كه خلاف ديدگاه سياسي اكثريت اعضاي شوراي نگهبان بود را باطل نمايد. البته خوشبختانه آن روز شوراي نگهبان در‌اين راه هيچ همراه و همفكري نداشت و نه وزارت كشور مانند امروز بي‌خاصيت و ناتوان بود و نه صدا و سيما مانند امروز تحت فشار گروه‌هاي خاص قرار داشت. در عين حال امام(ره) در برابر نخستين نشانه‌هاي دخالت غيرقانوني آن شورا در انتخابات ايستاد و اكنون نيز اينجانب از شما تقاضا دارم براي نجات انقلاب، اسلام و كشور از تبعات دخالت‌هاي غيرقانوني بخشي از سپاه و نيز توقف روش‌هاي بدعت‌آميز شوراي نگهبان، دستور لازم را صادر فرماييد. اميدوارم همان طور كه ورود امام(ره) به موضوع انتخابات مجلس سوم از‌ ايجاد انحراف توسط شوراي نگهبان جلوگيري كرد، دستور حضرتعالي به عنوان جانشين امام(ره)، از روند خطرناكي كه نتيجه آن بي‌خاصيت شدن راي مردم است جلوگيري نمايد. در كنار طرح اين تقاضا، طرح چند نكته را ضروري مي‌دانم:1- من در همه صحنه‌ها و فراز و نشيب‌ها نشان داده‌ام كه حراست از اصل انقلاب، نظام، اسلام و حقوق مردم براي اينجانب از هر چيز مهمتر است و نگراني از تخريب‌ها، حملات و اقدامات احتمالي مرا از انجام وظيفه باز نخواهد داشت. اينجانب همان‌‏گونه كه بي‌مهري از نزديكترين دوستان و برخي متحدان سياسي را به خاطر تاكيد بر حفظ اصول و ارزش‌ها پذيرفته‌ام، اكنون حاضرم به خاطر دفاع قدرتمندانه از حق انتخاب آزاد مردم نيز تبعات احتمالي را پذيرا شوم. 2- در طول ماه‌هاي گذشته به مناسبت‌هاي مختلف بر بي‌طرفي رهبري نظام در انتخابات تاكيد كرده‌ام اما در عين حال به صور مختلف تلاش كردم از نظر احتمالي جنابعالي نسبت به برخي كانديداها اطلاع حاصل كنم زيرا عقيده داشتم اگر جنابعالي نسبت به كانديداي خاص نظر مثبت داريد - اگر چه اين كار را مفيد نمي‌دانستم - از كانديداتوري خودداري كنم زيرا تصور مي‌كردم در آينده مشكلات ايجاد خواهد شد. اما برداشت اينجانب از سخنان و مواضع حضرتعالي اين بود كه مهمترين نكته براي شما، حضور گسترده مردم در انتخابات است. 3- به‌رغم شفافيت مواضع جنابعالي، اخباري مبني بر حمايت فرزند محترم شما - آقا سيد مجتبي - از يكي از كانديداها منتشر شد كه پس از به تواتر رسيدن اين اخبار نگران شدم كه مبادا‌ اين موضوع مرتبط با ديدگاه حضرتعالي باشد اما تجربيات سابق و شناختي كه از شما داشتم مرا مطمئن كرد كه اين موضوع نظر شخصي ايشان است. پس از آن هم شنيدم كه يكي از بزرگان به جنابعالي گفته‌اند كه "آقازاده حضرتعالي از فلان شخص حمايت مي‌كند و شما فرموده‌ايد‌ ايشان آقا است نه آقازاده" و به هر حال مشخص شد كه آن حمايت‌ها نظر شخصي آقا مجتبي بوده است. در عين حال كماكان خبرهايي در مورد فعاليت ايشان به نفع يكي از كانديداها - كه سه روز قبل از انتخابات ناگهان ستاره بخت او افول كرد و عنايت‌ها به طرف فرد ديگر سرازير شد - و حتي رفت و آمد به ستاد انتخاباتي آن كانديدا منتشر شد.حضرتعالي به خوبي واقف هستيد كه دخالت‌هاي نسنجيده اطرافيان برخي از مقامات روحاني و سياسي در سال‌هاي گذشته تبعات منفي فراواني براي كشور و نظام داشته است و لذا اينجانب از سر اخلاص، احترام و دلسوزي از جنابعالي تقاضا مي‌كنم اجازه ندهيد تجربه ديگري به تجربه‌هاي تلخ گذشته اضافه شود در عين آنكه اطمينان دارم شخصاً از برخي اقدامات مورد نظر حمايتي نكرده‌ايد و شايد مخالف آنها نيز بوده‌ايد و اكنون نيز با هوشمندي كه از حضرتعالي سراغ دارم مطمئنم براي رفع شائبه‌هاي احتمالي موجود تدبيري خواهيد‌ انديشيد چون جنابعالي جانشين امامي(ره) هستيد كه وقتي در يك حادثه عده‌اي مدعي شدند مرحوم آيت‌الله حاج آقامصطفي خميني باعث ‌ايجاد محدوديت‌هايي براي ارتباط مردم با امام(ره) شده است، به‌رغم جايگاه فكري و فقهي آن مرحوم دستور داد كه "‌ايشان در كارهايي كه مربوط به من است دخالت نكند".4- ضمن تاكيد بر تقاضاي خود - بازشماري آرا در برخي حوزه‌هاي مشكوك، استفاده از روش‌هاي كامپيوتري براي كشف آراي تكراري و نيز شناسايي منبع و مجوز پرداخت بعضي از وجوه در روزهاي منتهي به انتخابات - به استحضار حضرتعالي مي‌رسانم، نتيجه انتخابات هرچه باشد ديگر در اين باب مصدع حضرتعالي نخواهم شد. 5- معتقدم سپاه بر خون جواناني بنا شده است كه همه آنها شاهد و ناظر بر اعمال ما هستند و حفظ سپاه را براي حراست از كشور و انقلاب ضروري مي‌دانم. همچنين يقين دارم اكثريت نيروهاي جان بر كف سپاه نيز از برخي مسائل موجود ناراضي هستند. همان طور كه اكثر آنها با برخي فعاليت‌هاي اقتصادي كه به نام اين نهاد مقدس انجام مي‌شد مخالف بودند. خوشبختانه جنابعالي دستوراتي براي جلوگيري از فعاليت‌هاي اقتصادي توسط نيروهاي نظامي صادر و از خطرات اين كار جلوگيري كرديد. اينجانب از شما تقاضا مي‌كنم با رهنمود ديگري بخشي از سپاه و بسيج را كه در كارهاي سياسي وارد شده‌اند، از‌ اين اقدام - كه خطر آن به مراتب بيش از اقدامات اقتصادي است - بر حذر داريد. من معتقدم كه اگر قرار است عده‌اي از دوستان در سپاه و بسيج به مراكز قدرت دسترسي پيدا كنند، بهترين كار آن است كه اين مسووليت‌ها مستقيماً به آنها محول شود نه آنكه اعتبار سپاه را خرج رساندن عده‌اي به قدرت نمايند و در‌اين راه مرتكب اقدامات غيرقانوني شوند. ‌اين نكته را از آن جهت عرض مي‌كنم كه حضرتعالي در پيام شفاهي خود براي اينجانب اعلام فرموده‌ايد اجازه بحران‌سازي در كشور نخواهيد داد و من معتقدم بحران ناشي از دخالت‌هاي نابجا در انتخابات خطرناك‌ترين بحراني است كه امروز و‌ آينده كشور را تهديد مي‌كند. 6- امروز مشخص شد روش اعتدال‌گونه و همراه با حفظ اصول و آرمان‌ها كه همواره مورد توجه اينجانب بوده و اتفاقاً منجر به دشمن‌تراشي‌هاي فراوان براي اينجانب در ميان صاحبان سلايق مختلف شده است، با مقاومت‌هاي فراواني روبه‌رو است و لذا به نظر مي‌رسد راحت‌ترين كار براي اينجانب آن است كه از همه فعاليت‌هاي سياسي كناره‌گيري كنم اما وفاداري به راه امام(ره)، دين نسبت به اسلام و انقلاب و قدرشناسي نسبت به مردم، حقير را از عافيت‌جويي بر حذر مي‌دارد. لذا تصميم به تشكيل حزبي فراگير و غيرحكومتي گرفته‌ام. خوشبختانه سفرهاي چهار ماه اخير، اينجانب را با ميليون‌ها ‌ايراني متدين، خالص و دلسوز آشنا كرد كه دغدغه اصلي آنها حفظ اصول و در عين حال رفع مشكلات فراوان جامعه است و اكنون مطمئن هستم اكثر آنها آمادگي دارند در تشكيل حزبي فراگير با اينجانب همكاري نمايند. حزبي كه اينجانب تشكيل مي‌دهم - و هر كس كه اكثريت اعضا خواستند دبيركل آن خواهد بود - هم از حيثيت ملت بزرگ و شريف ايران دفاع خواهد كرد و هم براي شفاف شدن مواضع و تقويت مباني تحزب اقدام مي‌نمايد و هم به شدت با دو گروه كه دشمنان اصلي انقلاب و كشور هستند، يعني اقتدارگرايان متحجر و سكولارهاي مخالف نظام، مرزبندي خواهد داشت. حزب مورد نظر اينجانب به شدت در برابر كساني كه با راي مردم مخالف هستند - و حتي از ابراز ‌اين عقيده متحجرانه ابا ندارند -‌ايستادگي خواهد كرد و اگر لازم باشد آنها را به مردم معرفي مي‌كند. 7- اينجانب بارها در سال‌هاي گذشته از‌ اينكه تعدادي از احزاب توسط قدرتمندان درست شده و رقابت را در ساير احزاب و گروه‌ها سخت كرده‌اند، انتقاد كرده‌ام. امروز براي آنكه خودم مشمول اين انتقاد نباشم و شائبه هرگونه سوءاستفاده از قدرت سياسي و اجرايي در تشكيل و ادامه فعاليت حزب منتفي شود، ضمن تشكر از ابراز اعتماد جنابعالي، از‌ اين لحظه از كليه مسئوليت‌هاي سياسي از جمله مشاورت حضرتعالي و عضويت مجمع تشخيص مصلحت نظام استعفا مي‌دهم. قاعدتاً با شناختي كه از اينجانب در بين همه دوستان از جمله حضرتعالي وجود دارد، همگان مطمئن خواهند بود كه اينجانب كماكان بر اصول و آرمان‌هاي خود پافشاري خواهم كرد و اجازه نخواهم داد مرزهاي ضروري با افرادي كه مباني اصلي نظام يعني جمهوريت و اسلاميت را قبول ندارند شكسته شود. اگرچه در هر شرايطي حتي دفاع از حقوق شهروندي كساني كه با آنها اختلاف عقيده دارم - چه متحجران و چه سكولارهاي مخالف حكومت ديني - را فراموش نخواهم كرد و به عنوان يك وظيفه بر آن پافشاري مي‌نمايم. سلامتي جنابعالي، آباداني ايران و سربلندي نظام جمهوري اسلامي را از درگاه حضرت احديت مسألت مي‌نمايم.
مهدي كروبي

چهارشنبه، خرداد ۲۵، ۱۳۸۴

دختری که اصلا معصوم نبود

-روز اول همه چيز به نفع يک نفر بود
اتاق تقريبا بزرگ است.دخترک يک گوشه کز کرده.صورت آفتاب خورده‌‏اش با اون چشماي سياه درشت، علاوه بر زيبايي، حالت دوست داشتني و خاصي بهش داده.
به نظر ساده و بي‌‏آلايش مياد.آخه مگه آدم توي 13-14سالگي هم پليد ميشه؟!
آرام نشست.چقدر مظلوم به نظر مي‌‏رسيد.شايد هم معصوم.طفلک چقدر کم سن و سال بود.عجب زمونه‌‏اي شده.يه دختر بچه بي‌‏گناه و تنها حتي براي لحظه‌‏اي نمي‌‏تونه توي يکي از اين خيابوناي شهر قدم بزنه يا خريد کنه؟
تو چشماش زل مي‌‏زنم.مي‌‏خواد لبخند بزنه که لباي داغمه بسته‌‏اش به خون مي‌‏شينه و درد توي صورتش پر مي‌‏شه.
-روز دوم، همه چيز به نفع همان نفر اول بود
توي اون چشماي مظلوم ، شايد هم معصوم چيزي بود.انگار التماس مي‌‏کرد"کمکم کنيد"، "دستامو بگيريد"، "تنهام"،"بي‌‏پناهم".همه‌‏اش از اين چيزا بود.شايد هم مثل اينها.
اما اون طرف ديوي بود، پست فطرت.چطور تونسته بود از تنهايي و بي‌‏دفاعي اين موجود مظلوم سوء استفاده کنه؟ظاهر پسر هرچند مرتب بود؛اما شرارت از چشماش مي‌‏باريد.پسرک يه گوشه روي زمين نشسته.ظرف چند ساعت حسابي کتک خورده ؛ اما چيز زادي نگفته.
-روز سوم همچنان همه چيز به نفع همان نفري بود که از اول بود
دخترک هنوز روي اون صندلي نشسته بود. اونقدر ترسيده که حتي قادر نيست بگه توي اون چند روز چه اتفاقي براش افتاده. شايد هرکس ديگه‌‏اي هم که جاي اون بود همين وضع رو داشت. اون هم در مقابل اون ديو سيرت آدم نما. واقعا که.
طفلک حتي سرش رو بالا نمي‌‏کنه. شايد خجالت مي‌‏کشه، شايد هم ترسيده، آخه يه دختر 13 ساله مگه از زندگي چي مي‌‏دونه واقعا که چقدر......
روز چهارم همه چیز یه جور ديگه شد
طفلک هنوز هم همون گوشه نشسته بود. ميون اون همه افسر آگاهي ، مامور، متهم و شاکي
کلي معذبه؛ اما اين بار برعکس روزهاي قبل ساکت نيست.
آهسته صحبت مي‌‏کند، انگار اشتباه مي‌‏شنوم، خدايا اون که مظلوم شايد هم معصوم بود، پس...........
روز سه شنبه وقتي که بابام از خونه رفت بيرون، من هم زدم بيرون. بعد از طلاق اون دوتا من با بابام زندگي مي‌‏کنم.
البته گاهي هم مي‌‏رم پيش مامانم.
قبل از اين که از خونه بيرون بيام، به امير زنگ زدم، نمي دونم چرا اونو انتخاب کردم. از ميون 42 دوستم، اونو بيشتر از همه دوست دارم. بچه با معرفتيه، سه چهار بار باهاش قرار گذاشته بودم.
گفت: بريم قدم بزنيم.
گفتم: باشه.
گفت: بريم خونه ما، مامانم نيست.
گفتم: باشه.
رفتيم اونجا{....}
وقتي خواستم بيام بيرون، حسن اومد. مي دونست اونجا هستم. امير بهش زنگ زده بود. چندتا ديگه از بچه‌‏ها هم اومدند.
خونه شلوغ شد. خوشم نمي‌‏ياد.
حسن گفت: بريم زير زمين.
گفتم: باشه. رفتيم.{....}
ظهر يا بعد از ظهر بود که بالاخره تونستم از دست اونا خلاص شم. البته بچه‌‏ها اصرار داشتند که بمونم؛ اما خسته شده بودم.
وقتي بيرون اومدم به احسان زنگ زدم.
گفت:ماشين بابام دستمه.
احسان 18سالشه و از اون بچه پولداراي بي‌‏غمه.از بي‌‌‏خياليش خوشم مي‌‏آد.با پژو باباش اومد دنبالم.سوار شدم.چندتا کوچه و خيابون و بالا و پايين کرد تا رفت داخل يه کوچه خلوت.فکر کنم يکي از خيابوناي بالاي شهر بود.اونجا ايستاد{....}
بعد يه گشتي زديم و چون ديرش شده بود، منو پياده کرد و رفت.
هوا کم کم داشت تاريک مي‌‏شد،کمي سرد بود؛ اما حوصله خونه رفتنو نداشتم.دلم خواست آزادانه قدم بزنم، هوا بخورم،دوستاي جديد پيدا کنم و يادي از دوستاي قديم کنم.
يه لحظه دلم براي سينا تنگ شد.از سه ماه پيش با هم دوست بوديم؛ اما از وقتي قرار شد براي کنکور بخونه، ديگه نديدمش.خيلي دوستش داشتم.مثل آلماني‌‏ها بود.مودب و کمي خجالتي.منم خيلي دوست داشت.
بهش زنگ زدم.تا صدامو شنيد شناخت.خيلي خوشحال شد.گفت مي‌‏خواد ببينمت.قبول کرد.گفت برم خونه دوستش نيما. رفتم. نيما تنها بود{....}.
45دقيقه‌‏اي طول کشيد تا سينا اومد. واي خداي من چقدر دلم براش تنگ شده بود. نيما خيلي زود از اتاق بيرون رفت و ما رو تنها گذاشت{....}.
شب اونجا موندم.صبح از بچه‌‏ها خداحافظي کردم و از خونه بيرون اومدم.قدم زنان در خيابان راه مي‌‏رفتم که با يه اکيپ آشنا شدم.سيامک،شهرام و ناصر. به نظر بچه‌‏هاي خوبي بودند.ناهار با هم بوديم.بچه‌‏هاي شهرستان بودند. تو تهران درس مي‌‏خوندند.خيلي شاد و شوخ بودند.بعد از ناهار رفتيم توي يه پارک{....}.
چند ساعت با هم بوديم و بعد بچه‌‏ها به بهانه درس و کلاس خداحافظي کردند و رفتند.
بعد از رفتن اونها بازم تنها شدم. رفتم خيابون ولي‌‏عصر قدم بزنم که با محمد آشنا شدم.پيشنهاد کرد بريم سينما، قبول کردم؛ البته چيزي از فيلم نفهميديم. وقتي بيرون اومديم شب شده بود. رفتم پارک. قسمت جنوبي يا شمالي پارک با سارا، مينا، محسن، سعيد و پيمان دوست شدم. شب همه توي پارک خوابيديم. همشون بچه‌‏هاي با حالي بودند{....}
صبح که شد از پارک بيرون زدم. دلم هواي کوه کرده بود؛ اما حس تنها رفتنو نداشتم.
چندتا ماشين بوق زدند. سوار يکيشون شدم. نهاهارو با حميد بودم{....}.بعد با هم رفتيم دربند؛ اما نمي‌‏دونم چرا گرفتنمون.
خوب بهش نگاه کردم.اصلا معصوم نبود؛ حتي معصوم هم نبود.

سه‌شنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۸۴

کاندیداها یی که همه را هیچ می بینند

بی تفاوتی و رخوت در چهره تمام افراد به چشم می خوره.حتی انرژی بحث بر سر چهار سال آینده از بین رفته.تنها چند انفجار در کشور توانست ترس را در چهره ها بنشاند.
از سوی دیگر چهره های دیروز خیلی تغییر کرده.گاهی احساس می کنم هیچ کدام از آنها را نمی شناسم.
چشمان سبز سردار نظام از سبز به آبی تغییر کرده،لباس فرم جای خود را به کت و شلوارهای رنگارنگ و گران قیمت داده و آدم هایی که بنا بر شرایط هیچ گاه سر و صورت خود را مرتبط نمی کردند، امروز با ریش های آن کارد شده و صورت های اصلاح شده در مقابل دوربین ها ظاهر می شوند.همراه با لبخندی که نشان از دوستی و مهر دارد.
در مقابل این افراد نیز چهره های هنری و کارگردان هایی هستند که گویی در حال تبلیغ پفک هستند.سوالاتی که باید روسای جمهور آینده را به چالش بکشاند و برنامه هایش را تعیین کند به سوالاتی در حد حد و اندازه آستین، اجازه ارایش مو و صورت ، قد مانتو و......محدود شده
.
روزهای بدی است.بد است زیرا هر هشت کاندیدا معیار رای دهندگانشان را به هیچ گرفته اند.هرکدام در هر ژستی که می گیرند انگشتران پرنگینشان را به رخ می کشند و در کنارشان دخترانی با مانتوهای کوتاه، تنگ و روری هایی در فرق سر قرار دارند. می دانم که آنها هم فهمیده اند که با ظاهر دیروز رای نخواهند آورد از ان رو پا در راهی گذاشته اند که روزی خاتمی پیمود و همه او را به باد انتقاد گرفتند.در این شرایط چه تفاوتی می کند که پای صندوق های رای بروی یا نه؟

شنبه، خرداد ۲۱، ۱۳۸۴

شادی که گم شده بود

هجدهم خردادماه روز خاصی برای ایران ها بود،تیم ملی ایران در آخرین بازی خود در مقابل بحرین با زدن یک گل به جام جهانی صعود کرد.و یک بار دیگر خاطره سال 77تکرار شد.شبی که همه بی آن که از قبل تدبیر کرده باشند به خیابان ها ریختند و تا دقایقی باقیمتنده به صبح شادی کردند.هرچند گروهی سیلی خوردند و برخی نیز راهی زندان؛ اما برای اولین بار در خیابان های ایران مردم شادی کردند.
آن شب در خانه بودم و هیچ ندیدم؛ اما چهارشنبه گذشته در خیابان بودم.خاطره ای از سال 77 در ذهن داشتم.سوت پایان بازی که زده شد به یک باره همه به خیابان ریختند.چشم چرخواندم تا چیزی ببینم؛ اما همه سوار بر ماشین، موتور و برخی هم پیاده در خیابان بودند. هر از گاهی سوتی و فریادی بلند می شد ؛ اما هیچ کس کار خاصی نمی کرد.همه به خیابان آمده بودند تا ببینند نه شادی کنند.
دلم سوخت.دلم سوخت برای تمام چهره های پیر و جوانی که آن شب در خیابان در انتظار دیدند بودند.
برای تمام کسانی که شادی کردن را از یاد برده اند. کسانی که هیچ گاه یاد نگرفتند شادی کنند و کسانی که حتی خاطره
ای برای یادآوری یک لحظه شاد ندارند و هیچ گاه شادی را یاد نخواهند گرفت
اما در این میان گروه های تبلیغاتی کاندیداها خوب ماهی گرفتند.گروه های موسیقی را در خیابان فعال کرده بودند و همه را به رقص در معرکه ای که عکس و پوستر کاندیداها پخش می شد دعوت می کردند..

دوباره با چارسوق اومدم

یه مدتی که خیلی هم کوتاه نبود و برام به اندازه یه عمر گذشت از دسترسی به چارسوقم محروم بودم.تازه اون وقت بود که فهمیدم چقدر به نوشتن حتی به قول اسطوره زندگیم سبک غیرحرفه ایم، نیازمند و محتاجم.وقتی برای لحظاتی فکر می کردم جایی که برای نوشتن داشتم از دست دادم، احساس خفگی می کردم.انگار دستایی دور گردنم حلقه شده بود و هر لحظه داشت خفم می کرد.
چقدر خوب شد که دستا از دور گردنم رها شد.

یکشنبه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۸۴

طبل تو خالی در دست هفتمی ها

روزگاری بیش نیست که نماینگانی با رای اقلیت راهی مجلس شدند و در جایگاه اکثریت قرار گرفتند.پیشانی های پینه بسته از نماز شب، تسبیح ذکر در دست و محاسن بر صورت،اصولی را اجرا می کنند که در قاموسنامه هیچ دین و مسلکی سراغ نداریم.یا اگر هست به تازگی مدون شده.
الفاظ و کلماتی که بر زبان ناجیان مستضعفان و غمخواران کشور به ناروا جاری می شود، در روزگار علی، که تنها عادل روزگار از آدم تا کنون بوده،زناکار را اجازه نمی داد که نام گناهش را بر زبان بیاورد، حال در روزگاری که همه خود را پرچم دار و میراث دار او می دانند، برای منزه کردن خود گروهی عظیم خبرنگاران را ز"نازاده" لقب می دهد.
جای شگفتی و تعجب نیست که چطور نماینده ای که تنها با رای اقلیتی به خانه ملت پای نهاده این چنین بی محابا بر طبلی تو خالی می کوبد و همچون دخترکانی کوچک که در بازی کودکانه شکست خورده اند در پی خبرنگاران می دود،این گروه بی یار و یاورانی هستند که هیچ ریسمانی برای چنگ اندازی ندارند و حتی اگر به وظایف حرفه ای خود هم عمل کنند، باز هم مورد عتاب قرار می گیرند.چرا که آنانی که دیروز انتقاد از ششمی ها را شجاعت و جسارت می دانستد، امروز همان حرف ها را بی حرمتی، دروغگویی و تحریف نام گذاری می کنند .البته باز هم جای اندکی امید وجود دارد که هنوز دادگاهی و ترازوی عدالتی هست.

مسیح با تاج خار آمد

هیچ وقت آرامش، سکوت و گریه اش رو دوست نداشتم با این که موقع مصاحبه گرفتن همه رو با صدای بلندش از کار بی کار می کرد اما جسارتی که در سوال پرسیدن داشت، برای همه جذاب بود؛ حیف که نتونستند از پس زیرکی و هوشیاریش بربیان البته اگر بیش از این در مجلس می موند،سنگ رو سنگ بند نمی شد. اما ای کاش باهاش بازی قدیمیشونو نمی کردند. مسیح چند روزی بعد ا اخراجش با تاج خار وارد نمایشگاه کتاب شد؛ البته بعد از روانداختن به عالم و آدم و با وساطت خاتمی.کتاب یه رومان سیاسی بود اما بیشتر شبیه یه دفتر خاطرات بود که یه جاهایی قلب آدمو آزار می داد.وقتی داشت از گذشته ای می گفت که هیچ کس ازش خبر نداشت اما چند سایت برای تخریب چهره اش از گذشته اش که به خاطر قلب مهربونش تلخ رقم خورده بود، به عنوان برگ سیاهی از زندگیش نام برده بودند،دلم گرفت.احساس کردم با تمام وجود می خواد فریاد بزنه گذشته سیاهی که ازش نام می برید و سال ها از همه پنهانش کردم فقط به خاطر چشمهای زهرآلود و قلب های ناپاک شما بوده.

دوشنبه، فروردین ۲۹، ۱۳۸۴

میوه هاتضمین کننده امنیت

پس از سال ها که رهبر رسم نام گذاری سال ها را بنا نهاد، این رسم دیرینه پابرجاست و همه در دل دعا می کنند که ای کاش مسولان که هدف اصلی نام گذاری هستند به این نام و نشان ها پایبند باشند.البته مردم ایران از این بابت باید به خود ببالند که با وجود پایان یافتن هر سال خصلتی نیک بر صفات نیکوی مسوولان اضافه می شود. به عنوان مثال سال گذشته سال پاسخ گویی بود البته هر چند بسیاری از زیر بار جواب دادن و یا اقناع طرف مقابل خود شانه خالی می کردند و چه بسیار که حتی برای فرار از هر سوال و جواب از دید همگان مخفی می شدند؛اما در ابتدای سال مشارکت و همبستگی، آقای دکتر و یا شاید مندس عبدالعلی زاده در اقدامی شگرف پاسخی دندان شکن به تمام کسانی داد که از گرانی میوه فریاد رسی را طلب می کردند و ایشان مانند فرشته ای آسمانی ظاهر شد و علت را بی پرده پوشی گفت:"اگر در سال جاری میوه گران بود، در عوض میزان مرگ و میرها در جاده های کشور با وجود سفرهای زیاد مردم نسبت به سال هی قبل کاهش داشته است."حقا که باید به این قدرت استدلال در پاسخگویی هزاران با ر آفرین گفت و در مقابل به حال مردمی که در مقابل اندکی افزایش قیمت میوه، جانشان حفظ می شود و امنیت جایگزین هر نوع تهدیدی می شود، اعتراض می کنند،تاسف خورد که هیچ گاه نتوانستند مسوولان دردآشنایشان را درک کنند.

جمعه، فروردین ۲۶، ۱۳۸۴

صندلی هایی که درد را از یاد می برد

مجلس و یا به تعبیری خانه ملت، مجموعه ای از افکار و آرای مختلف است که براساس قانون باید خارج از بازی های سیاسی و درگیری های جناحی حامی قشر و گروهی باشد که با رای آنان به مجلس راه یافته و چند صباحی را فرصت دارند تا به تحقق شعارهایشان بپردازند؛اما گویا صندلی های سبز رنگ خانه ملت خاصیت فراموشی دارند و شاید زیبایی های آن ، چنان محصور کننده است که چشمهای منتظر در روستاها و مناطق شهری محروم را از خاطر می برد و به جای آن اندیشه تکیه زدن بر مسند ریاست جمهوری را در ذهن می اندازد .تا آن جا که وقتی رسانه ای را برای ارایه شعارهای جدید و دلرباتر از قبل پیدا نمی کنند؛از میکروفن مجلس استفاده کرده و دیدگاه های خود را ارایه می دهند .
خوشا به حال ملتی که شانه هایشان را پله های ترقی کسانی می کنند که نام علی را شعارشان می کنند غافل از این که علی برای شنیدن حرف های غیر حکومتی شمع بیت المال را خاموش می کرد ، مبادا برای لحظه ای مدیون امتش گردد.

سخنگوي ستاد انتخاباتي اكبر اعلمي:اعملي بخشي از مواضع خود را در نطق پيش از دستورش در مجلس بيان خواهد كرد

تهران- خبرگزاري كار ايران
سخنگوي ستاد انتخاباتي اكبر اعلمي، با اشاره به بايكوت خبري اكبر اعلمي از سوي صدا و سيما و برخي رسانه ها از اعلام مواضع اين كانديدا در مجلس خبر داد. مهدي عطايي، سخنگوي ستاد انتخاباتي اكبر اعلمي كانديداي احتمالي نهمين دوره انتخابات رياست جمهوري در گفت و گو با خبرنگار" ايلنا" اعلام كرد: اكبر اعلمي كانديداي رياست جمهوري روز يك شنبه 28 فروردين ماه سال جاري از ساعت 8:15 الي 10 صبح، بخشي از مواضع و ديدگاه هاي خود نسبت به اوضاع داخلي كشور را در اولين نطق سالانه در مجلس شوراي اسلامي بيان خواهد كرد. وي افزود: با توجه به بايكوت خبري اكبر اعلمي از سوي صدا و سيما و برخي رسانه هاي مكتوب، اين نطق را به عنوان اولين فرصت ارتباط ايشان با بخشي از مخاطبين خود براي طرح ديدگاه ها بسيار حايز اهميت است.
پايان پيام

دوشنبه، فروردین ۲۲، ۱۳۸۴

نماینده ای که برای خبرنگار جان می دهد

در آخرین روزهای سال زمانی که مجلس هفتم اصول گرا با تاکید بر حمایت از اقشار کم درآمد به مردم مژه تثبیت قیمتها و عدم افزایش قیمت بنزین را دادند؛ اما در همان زمان فیش های حقوقی که 11میلیون ريال درآن به عنوان پاداش وعیدی ازسوی رییس مجلس در آن ثبت شده بود در کازیوهایشان قرار گرفت؛ اما این مساله از پنهان نماند ومسیح علی نژاد، خبرنگار ایلنا، آن را منتشر کرد.هر چند در آن زمان حداد عادل این موضوع را برعهده گرفت؛اما
هیچ یک از نمایندگان تاب نیاوردند که سکوت کنند و به جای آن که پاسخگوی دریافتی غیرمتعارف خود باشند با جنجال آفرینی و انتساب صفاتی از جمله سرقت،بی نزاکتی،عشوه گری و ....این خبرنگار را که هیچ حرکتی از چشمش دور نمی ماند را از مجلس اخراج کردند.این رفتارهای مجلس تا آن جا پیش رفت که رنگ و بوی مسایلی شخصی گرفت به گونه ای که کوهکن یکی از اعضای کمیسون فرهنگی مجلس هرروز در مقابل مجلس می ایستاد و مانع از ورود این خبرنگار می شد و در نهایت حضور وی را به شرط مرگ خود دانست.تا خدا چه خواهد.
علی نژاد نه برای اثبات حقانیت خود بلکه برای آرام کردن کوهکن و پاک کردن هرگونه نگرانی چند خطی را نوشته که متن کامل آن در خبرگزاری کار ایران منتشر شده و در زیر نیز آمده است.
تهران- خبرگزاري كار ايران
خبرنگار اخراجي از خانه ملت: اگر چشم اميدي به آن سوي آب‌‏ها داشتم، شكوه و شكايت به خانه ملت نمي‌‏آوردم
كوهكن مي گويد؛" دعا كنيد من بميرم تا خبرنگار اخراجي به مجلس باز گردد"، اما من راضي به مرگ هيچ مورچه‌‏اي نيستم. حتي اگر اهداف بلندپروازانه يا مصلحت ملتي در ميان باشد.21 فروردين 84 پارلمان ايران نظاره گر اعتراض صنفي خبرنگاران پارلماني به اخراج خبرنگاري بود كه قطعا اگر دزد, بي نزاكت, بي ادب و يا براساس تازه‌‏ترين اظهارات كوهكن، كارپرداز فرهنگي كوهي از پرونده هاي شخصيتي, اخلاقي, امنيتي و ... را با خود يدك مي‌‏كشيد، جمعي را اين چنين پرتشويش و معترض نمي ساخت كه از آبروي شخصي و حرفه اي خويش مايه گذارد و خود را در مقابل مجلسي كه به ارزشي بودنش هنوز باوري در اذهان برخي هست، قرار دهند و يك روز خبري از مجلس به رسانه نبرند. وقتي در مقابل خبرنگاران معترض خانه ملت، رئيس اين خانه براي دلجويي از ميهمان" تيپا خورده" لحظه اي پا سست نكرد....،وقتي در مقابل خبرنگاران معترض، الياس نادران شش شاهد جديد براي اثبات بي نزاكتي ام مي‌‏تراشد...، وقتي در مقابل اصرار خبرنگاران معترض، عماد افروغ از ظهور سه شاهد ديگر سخن مي گويد كه مرا در حين ارتكاب جرم كنار كازيه شخصي نماينده ها ديده اند كه حاضرند قرص و قاطع بر گناهكاري ام شهادت دهند( اما بر من هنوز معلوم نيست كه اين سه شاهد نويافته چگونه در راهروهاي پارلمان شاهد وقوع جرمي بودند و درهمان بزنگاه چشم بستند و براي جلوگيري از جرم پا پيش نگذاشتند تا جلوي انتشار فيش حقوقي دزديده شده را بگيرند كه شرش دامن من و مجلس را نگيرد، آيا چشم بستن بر وقوع جرم معاونت در جرم نيست؟!)...،وقتي در بحبوبه بايكوت خبري مجلس هفتم توسط خبرنگاران معترض، خبر دريافت 500 هزار تومان از طرف كميته امداد و دريافتي هاي ديگر تحت الشعاع اين اعتراض به نقد كشيده نمي شود، بايد پذيرفت تحريم يك روزه اخبار مجلس براي كساني كه براي اخراج حتي يك خبرنگار راضي به مرگ خود مي شوند، روز شادماني است كه خانه را خالي از اغيار مي بينند و اين چنين مي‌‏خواهند. ترك داوطلبانه خانه ملت از سوي نماينده هاي افكارعمومي رسانه ها در اين خانه، قطعا كم هزينه‌‏تر از اخراج است و مايه گذشتن از جان، ورنه براي ما كه تطبيق دادن شعارها و عملكردهاي مسوولان، وكلا و وزرا از هر جريان و جناحي اصل است و مراد مردم ترك عرصه خبر، شايسته نيست. امروز حداد عادل در كسوت رياست مجلس تلاش‌‏ها و پيگيري‌‏هاي مصرانه ما ازميزان دريافتي‌‏هاي نمايندگان را، تخريب و تضعيف و تحقير مجلس مي‌‏شمارد، چه زود فراموش كرده است روزهاي مجلس ششم را كه آنجا در كسوت رياست ياران اقليت خويش همواره به چالش كشيدن اصلاح طلبان شاخص را از سوي خبرنگاري چون من به ديده تحسين مي نگريست. اگر او فراموش كرده باشد، قطعا راهروهاي ساختمان مجلس قديمي فراموش نكرده اند كه حدادعادل تنها چند روز پس از آن كه اصحاب اصلاح طلب از پرسش ها و سماجت وحتي صداي بلندم برآشفته شده بودند، مرا به دلجويي فراخواند و به ادامه راه اميدوارم كرد و دوستان امروز و ديروزش در رسانه هاي محافظه‌‏كار نيز عبارت" خبرنگار شجاع مجلس" را زيب و زيور نامم كردند. اين روزها اگرچه طعن و لعن همان خبرنگاران ترجيح بند قيل و مقال شان است، راستي امروز چه چيزي تغييري يافت؟! من همان خبرنگارم با همان مرام و رويه سابق و اين سواران بر قدرت هستند كه از فرش اقليت به عرش اكثريت رسيده‌‏اند، درحالي كه من در آن روزها و اين روزها، تنها به رسالت حرفه‌‏اي‌‏ام وفادار ماندم و مصالح اصلاح طلبان و محافظه كاران در مقابل مصالح ملت نه تنها براي من كه براي هر خبرنگار بي نياز از مدح و ستايش سواران بر قدرت و سياستمداران، ناچيز است و رنگ مي بازد كه" شجاع" قلمداد كردن جريان ديروز و" جسور" قلمداد كردن جريان امروز به شكنندگي حبابي است زير تيغ آفتاب.آن روز كه خاتمي را با سوالي به چالش كشيدم و او ناگزير اصلاح طلبان معترض به روند مذاكرات هسته اي را مورد عتاب قرار داد و جايزه صلح نوبل را چندان مهم ندانست، معاونش مرا خبرنگاري كم تجربه خواند كه با وجود چنين خبرنگاري، ديگر نيازي به حضور كيهان و رسالت منتقد دولت نيست كه سرانجام ورود رئيس جمهوري و دلجويي او اين نزاع فرسايشي را خاتمه داد و هرگز موج اتهاماتي كه اين روزها سرازير مي شود، دامن يك خبرنگار را نگرفت.اين واگويه‌‏ها نه براي پيچيده كردن ماجرا و نه براي برانگيختن احساسات كساني است كه واقعا دغدغه امنيت حرفه‌‏اي خبرنگار و اطلاع رساني آزاد را دارند، كه اين آب باريكه به اندازه كافي گل‌‏آلود است و هر كس ماهي مقصود خويش از آن صيد مي‌‏كند، ورنه من اگر چشم اميدي به آن سوي آب ها داشتم، شكوه و شكايت به خانه ملت نمي آوردم. نكته عجيب اينجاست كه من همانند همان كودك رانده شده از مادر، باز به دامان "مادر" آويختم و گويا اين روزها اين مجلس هفتم است كه خود را" نامادري" مي داند و هر روز سيلي جديد.گفتند" دزد", نهراسيدم و صورت براي سيلي دوم آوردم، گفتند" طناز و عشوه‌‏گر"، باز هم نهراسيدم و گونه اي ديگر به رخ كشيدم، گفتند" بي نزاكت و بي ادب"، ماندم تا اگر گستاخي را كسي سندي آورد، عذر به درگاهش برم، گفتند" معيوب و كژتابي" گفتم عيب در خفا گوييد وجار نزنيد كه ما بارها اين خبرنگار را تنبيه و تذكر گفتيم، كه دريغ از يك تذكر و نصيحت مشفقانه در اين عمر ده ماهه مجلس هفتم، گواه اين مدعا آرشيو نامه هايي است كه براي رئيس مجلس و ديگران در روزهايي كه هر خبرم جمعي را در مجلس بر مي‌‏آشفت، فرستاده شد و جوابي نيامد.به ياد آْوريم زماني را كه در حكومت عدل علي، دشمن خلخال از پاي زن يهودي ذمه مسلمين بيرون آورد و علي مردن بر اين مصيبت را شايسته يك مسلمان واقعي دانست كه نظاره گر بي‌‏حرمتي به يك زن بي پناه بود، حال شما چه كرديد؟ راديو مجلس باز است و مادرم در ده‌‏كوره هاي شمال تاراج رفتن حرمت انساني دخترش را مي شنود و در آخرين گام كوهكن به خبرگزاري ها زنگ مي زند تا بگويد؛ اگر موج اعتراضات به اخراج خبرنگار پايان نيابد، پرده نگه نمي‌‏داريم و اطلاعات جديدي را در اختيار افكار عمومي قرار مي دهيم".اگر دزد خواندن، عشوه گر و طناز توصيف كردن يك زن و بي ادب و بي نزاكت و معيوب خواندنش، پرده نگه داشتن بود، ما را از پرده و پرونده گشايي هاي جديد هراسي نيست، راديوها را بگشاييد.ادبيات كوهكن، "ارعاب و تهديد و مرگ و مردن" است، اما ادبيات يك خبرنگار" گفت و گو" است او كه امروز به فكر ختم غايله با تهديد و ارعاب است، بايد مي‌‏دانست كه راه اخراج يك خبرنگار دزد و بي نزاكت، توسل به جنگ رسانه اي نبود كه او خود را به هر حيل و ترفندي پيروز اين ميدان بداند، حتي با مردن خويش. كه من راضي به مرگ هيچ مورچه اي نيستم.

یکشنبه، فروردین ۲۱، ۱۳۸۴

شعارهایی که پوچ از آب درآمد

كارپرداز فرهنگي مجلس هفتم:
تا " من" در مجلس هستم، بازگشت خبرنگار اخراجي اتفاق نخواهد افتاد
تلاش براي بازگرداندن خبرنگار اخراجي بي‌‏تاثير است


كار پرداز فرهنگي مجلس هفتم گفت: دعا كنيد من بميرم تا خبرنگار اخراجي" ايلنا" به مجلس باز گردد.
محسن كوهكن نماينده لنجان در جمع خبرنگاران پارلماني درخصوص رايزني هاي كميسيون فرهنگي مجلس در خصوص حل مشكل خبرنگار اخراجي تصريح كرد: اگر منظور شما از حل مشكل، بازگشت خبرنگار اخراجي به مجلس است چنين چيزي تا زماني كه من در مجلس هفتم هستم، اتفاق نخواهد افتاد و حتي چنين چيزي را در رويا هم نخواهيد ديد.
وي افزود: تصميم اخراج اين خبرنگار با اطلاع و تاييد هيات رئيسه بوده است، بنابراين تلاش براي بازگرداندن اين خبرنگار اخراجي تاثيري نخواهد داشت.
كوهكن در پايان تاكيد كرد: از نظر من اين قضيه تمام شده است و ديگر در اين خصوص بحث نخواهم كرد
.یکی از مهمترین وظایف نمایندگان بررسی و حل مشکلات مردمی است که با آرای آنها به مجلس راه یافته اند البته نباد این نکته را فراموش کرد که با افزایش نمایندگان شهرها در دوره های مختلف مجلس که هزینه گزافی را به کشور نیز تحمیل می کند،دقت نظر در طرح مشکلات مناطق مختلف است اما متاسفانه نمایندگان با فراموش کردن وظیفه خود به مسایل حاشیه ای که آفت تمام فعالیت هاست شده اند.
البته نباید از نظر دور دشت که به کارگیری برخی الفاظ و اصطلاحات نشانه قرض ورزی های شخصی را در اذهان زنده می کند که از یادبردن روحیه محافظه کاری ساسیون است که در همه حال با زیرکی های خاص خود به اهدافشان دست پیدا می کنند.
نکته دیگر این که هنوز یک سال از تشکیل مجلس هفتم نمی گذرد که بسیاری از شعارهای و ادعاهای این نمایندگان پوچ از آب درآمد زیرا هیچ یک از این افراد تاب آن نداشتند که نظارت دقیق یک خبرنگار را تحمل کنند وبا ادعاهای دروغین و توهین و در نهایت اخراج خبرنگار قصد آن دارند که باب هرگونه فعالیت شفاف جامعه خبری را ببندند که این حرکت چهره واقعی نمایندگان که مخالف فعالیت شفاف هستد را آشکار می کند.

دوشنبه، فروردین ۱۵، ۱۳۸۴

ILNA

هرکی با مجلس در افتاد، ورافتاد

در راستای سخنان گهربار رهبری در خصوص تحقق اهداف سال پاسخگویی، نمایندگان محترم مجلس که نتوانستند پاسخی قانع کننده برای میزان حقوق و عیدی 11میلیون ریالیشان بدهند، خبرنگاری را که منتشر کننده این خبر بود،را از مجلس اخراج کردند.
این حرکت شجاعانه نمایندگان از یک سو ضرب شصتی خواهد بود برای دیگر خبرنگاران که دست و پای خود را جمع کنند و هیچ گاه به فکر افشا گری و انتشار اخبار برخلاف میل نمایندگان ملت نباشند و از سوی دیگر احتمال می رود مسایل زیادی وجود داشته باشد که انتشار خبر آنها خاطر نمایندگان را مکدر کرده و پوچی شعارهای مردمیشان را برملا سازد بنابراین تنها راه نمایندگان ملت برای جلوگیری از تکرار ماجرای فیش حقوقیشان، و اصلاح خدشه ای
که به ساحت مقدس و مردمیشان وارد شده، اخراج خبرنگاربود
البته جای بسی امیدواری است که نمایندگان خانه ملت در روز آغازین کار خود در راستای تحقق شعار امسال" همبستگی ملی و مشارکت عمومی"را به منصه ظهور گذاشتند و در پایان سال حتما نشان افتخار دریافت خواهند کرد.
خدا حافظ و نگهدار تمامی مسوولانی باشد که خود را در مقابل ملت پاسخگو می دانند.

جمعه، فروردین ۱۲، ۱۳۸۴

دروغ سیزده


براساس يک نظر سنجي در سال گذشته نمايندگان مجلس به عنوان گروهي که سعي در برخورد صادقانه با مردم دارند انتخاب شدند
نمايندگان مجلس طي حرکتي نمادين کليه عيدي هاي خود را باز گردانده و خواستار کاهش آن در حد ديگر گروه هاي اجتماعي شدند
عيد امسال در تمام شهرها و خانه ها به يک صورت برگزار شد و هيچ کودکي در آرزوي لباس نو نبود.
کميته امداد به عنوان صادق ترين و فعال ترين سازمان در رسيدگي به گروه هاي نيازمند و رساندن هداياي مردمي به نيازمندان شناخته شد.

یکشنبه، اسفند ۳۰، ۱۳۸۳

سالی که هیچ کس پاخگو نبود

عمو نوروز امسال بی سر و صدا وارد خانه های ایرانی شد.بی آن که ورودش با با شلیک توپ اعلام کنند آمد و سالی جدید را همراه آورد.سالی که شاید بیش از دیگر سال ها سخت باشد.
بر طبق رسمی که چند سالی است در ایران مرسوم شده هر سال به نامی انتخاب می شود. سال 83 نیز سال پاسخگویی مسوولان بود که بنا بر گفته رهبر ایران این امر حقق شده.البته از حق نباید گذشت که پاسگویی در مقابل انجام وظایف محوله است؛ اما زمانی که حتی وزرای محترم از وظایف خود و گاهی قلمرو مسوولیت خود بی خبرند، انتظار پاسخگویی محال است.
نمونه این بی خبری را می توان زمانی است که از هریک سوال می پرسی و می گوید به من ارتباطی ندارد.آری وضعیت میوه شب عید ارتباطی با وزارت کشاورزی ندارد و افزایش قیمت ها و کنترل آن نیز به وزیر بازرگانی مربوط نمی شود
حقا که سالی نیکو بود سالی که هیچ کس پاسخگو نبود.

دوشنبه، اسفند ۱۷، ۱۳۸۳

اصولگرایانی که اصول را نمی شناسند

نمایندگان مجلس اصولگرا که از ابتدا با شعار دفاع از حقوق مرم،ممانعت از صرف هزینه های گزاف در بخش هایی که زمانی در دست اصلاح طلبان بود و اعتراض به عملکرد مجلس قبلی، بر صندلی های سبز مجلس تکیه زدند، هر روز رفتاری غیر اصولی و خارج از اخلاق یک خدمتگذار!!!مردمی از خود نشان می دهند.
نمایندگانی که به تازگی وارد فضای مجلس شده اند و هر از گاهی از شکاف عمیق طبقاتی جامعه دم می زنند،11میلیون ريال به عنوان عیدی دریافت کردند؛البته این در شرایطی است که اکثریت کسانی که نمایندگان با رای آنها به مجلس رفته اند و از امتیازات خاص بهره مند شده اند، زیر خط فقر زندگی می کنند و دیگر صورتشان با سیلی هم سرخ نمی شود.
هرچند این موضوع توسط روزنامه رسالت و کیهان که تمام بار فرهنگی و روشنگری جامعه برروی دوش آنهاست به نوعی توجیه شد که این مبلغ ناچیز در ازای زحمات چند روزه مجلس برای بررسی بودجه کشور به آنها تعلق گرفته است،اما نکته جالب این بود که زمانی که این خبر از طریق خبرنگار مجلس ایلنا منتشر شد، وی را به دزدی از کمد شخصی نمایندگان مجلس متهم کردند.
همکاران کیهان و رسالت که معتقد به پاکی تمامی اصولگرایان هستند و هرنوع انتقاد به این گروه را که خود را آماده ریاست جمهوری کرده اند برنمی تابند، خود در مراحل مختف و با هدف تنویر افکار عمومی(نه تخریب شخصیت و هتک حرمت افراد) اطلاعات شخصی و گاه محرمانه ای را منتشر کرده اند که خوشبختانه به دلیل حاشیه امنی که همیشه وجود داشته از هرگونه اتهامی مبرا بوده اند و چون کسی غیر از خودشان نمی تواند در این امور حکم صادر کند، از هر اتهامی مبرا هستند و همچنان با اعتقاد به اصولشان حرکت می کنند.

شنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۸۳

اینجا دنیای دیگری است،وارد نشوید

اینجا دنیا ،دنیای دیگری است.با همه جا فرق دارد.اصلا انگار جزیی جدا و مستقل از این شهر است.آدم ها جور دیگری راه می روند و یک جور دیگر حرف می زنند.حتی جور دیگری خرید می کنند.
مغازه ها همه باز است و پر از مشتری.در هر مغازه چند جوان شیک پوش پذیرای مشتری ها هستند.مشتری هایی که اغلب آنها را زنان و دختران جوان و خوش پوش تشکیل می دهند.
-خانم این رنگ واقعا به چشمهای زیبای شما می یاد!این بلوز را نگاه کنید ،با اون دامن شما ست است.
اکثر مغازه روی شیشه های ویترین خود حراج زده اند اما قیمت ها چیز دیگری می گویند
مامان، مامان این شلوار خوشگله می خری؟-
زن نگاهی به قیمت شلوار می اندازد.
.جنسش خوب نیست. از اینهایی است که تا بشوری هم رنگش می ره هم خراب می شه
.زنی وارد مغازه می شود و از همان شلوار می خرد
مامان اگه جنسش خوب نیست چرا اون خانومه خرید
.نمی دونم مامان جون. بعضی ها جنس شناس نیستند.
پس شما چطوری از پشت شیشه جنس رو شناختید؟
بچه چقدر حرف می زنی الان شب می شه و ما هنوز هیچ کاری نکردیم.
بر روی تابلوی در ورودی پاساژ نوشته شده : لطفا از آوردن سگ به داخل پاساژ خودداری کنید.
مامان اینجا چی نوشته؟ هان؟
..........
مامان اینجا چی نوشته؟ هان ؟
..........
مامان اینجا چی نوشته؟ بخون دیگه چی نوشته؟
هیچی نوشته اگه قصد خرید ندارید وارد نشوید.

چهارشنبه، اسفند ۱۲، ۱۳۸۳

چوب حراج بر سر دختران ایرانی

داروغه در خواب است،پس سبک بخواب.خود را در پستوخانه پنهان کن که در این شهر دستانی سیاه هر روز در انتظار شکار تواند.دستانی که بیگانه نیستند.از همین آب و خاک و شاید از دوستان داروغه.یک روز در فجیره حراجت می کنند.روزی دبی را با وجودت رونق می بخشند و امروز کراچی را به حسن قدمت زینت بخشیده اند.داروغه خواب است؟در سایه امن حکومت اسلامی و غیرت دلیران کشور برنامه های توسعه ای کشور در سایه دنبال می شود.دختران ایرانی پس از دور ،چوب حراج برسرشان می خورد.
کارشناس ارشد مطالعات زنان:
روزانه 54 دختر 16 تا 25 ساله ايراني در كراچي خريد و فروش مي‌‏شوند
هشت هزار مكان در تهران براي شكار روسپي‌‏ها وجود دارد
يك كارشناس ارشد مطالعات زنان، گفت‌‏: بر اساس بررسي‌‏هاي كارشناسان، سهم زنان در بخش‌‏هاي مديريتي كشور تنها 2 درصد است.
به گزارش خبرنگار ايلنا، محبوبه مقدم، دانشجوي كارشناسي ارشد پژوهشگري مطالبات زنان، در همايش روز جهاني زن، روسپي‌‏گري را يكي از آسيب‌‏هاي اجتماعي زنان عنوان كرد: قربانيان روسپي‌‏گري در تهران به بالاترين حد خود رسيده و مكان‌‏هايي كه به شكار انسان‌‏ها نشسته‌‏اند، فقط در تهران به هشت هزار مورد مي‌‏رسد. وي مدعي شد‌‏: روزانه 54 دختر 16 تا 25 ساله ايراني در كراچي خريد و فروش مي‌‏شوند و سر منشا اين فاجعه سياستي است كه باعث فقر و محروميت اكثريت جامعه شده است. مقدم، با اشاره به گزارش‌‏هاي مستندي كه در بعضي از مطبوعات كثيرالانشار چاپ شده، خاطرنشان كرد‌‏: اين گزارش‌‏ها گوياي دست داشتن برخي افراد ذي‌‏نفوذ در گسترش فحشاء است؛ زيرا باندهاي قاچاق كه دختران را با هواپيما به كشورهاي جنوب خليج فارس منتقل مي‌‏كنند، چگونه از اين تسهيلات برخوردار شده‌‏اند. وي افزود: تعداد دختران فراري در كشور دست كم به 300 هزار نفر مي‌‏رسد و قريب به 86 درصد دختران كه براي نخستين از منزل فرار مي‌‏كنند، مورد سوء‌‏استفاده جنسي قرار مي‌‏گيرند. مقدم، با بيان اين مطلب كه بيش از 8 ميليون زن ايراني در فقر مطلق زندگي مي‌‏كنند، خاطرنشان كرد‌‏: تعداد جوانان مبتلا به مشكلات رواني در ايران، بين 8 تا 10 ميليون نفر تخمين زده مي‌‏شود كه اكثر آنها را دختران تشكيل مي‌‏دهند. وي، با اعلام اين كه در ايران نسبت خودكشي در مقايسه با تمام كشورهاي جهان در بالاترين حد قرار داد، افزود: سالانه هفت هزار نفر خودكشي مي‌‏كنند كه بيشترشان زن هستند.اين پژوهشگر، با انتقاد از اينكه زنان در فعاليت‌‏هاي اجتماعي و سياسي نيز با وضعيت مطلوبي روبرو نيستند، اعلام كرد‌‏: بر اساس بررسي‌‏هاي كارشناسان، سهم زنان در بخش‌‏هاي مديريتي كشور تنها دو درصد است كه شايد ناشي از فقر عمومي در ايران باشد. وي، در پايان قطع‌‏نامه زنان را كه در 11 بند تدوين شده بود را اعلام كرد كه از اهم آن مي‌‏توان به ممنوع شدن تعداد زوجات, حق شركت در مسابقات ورزشي و فعاليت‌‏هاي هنري براي زنان و اينكه زنان در انتخاب لباس و پوشش خود كاملا آزاد باشند..

دوشنبه، بهمن ۲۶، ۱۳۸۳

مشق شب

یه روزی یه جایی خوندم؛
بچه ها؛
کاغذی بردارید
روی آن بنویسید، کبوتر زیباست
بنویسید، کلاغ بینهایت زشت است
بنویسید که آذر خوب است
بنویسید که آذرعروسک هم دوست دارد
تا شب جمعه آینده
مشقتان این باشد
که پدر، دندان دارد؛
اما نان ندارد که بخورد

سه‌شنبه، بهمن ۱۳، ۱۳۸۳

پانزده میلیون دلار غرور

کودک اشک ريزان از خانه حلبي‌‏اش بيرون مي‌‏آيد. گرسنه است و و قطعه ناني هرچند خشک، برايش دنيايي شادي است؛ اما بيش از سرما و تاريکي چيزي نصيبش نمي‌‏شود.
کمي آن سوتر،خيابان‌‏ها پرنور شده.شايد نور شادي بيافريند.
نيمکت‌‏نشينان مدرسه، با شوق فرار از ساعت کلاس به خيابان ريخته‌‏اند و هر چند لحظه يک بار ناسزايي نثار يک گوشه از دنيا مي‌‏کنند. هيچ‌‏ نمي‌‏دانند؛ اما در مقابل دوربين، از غارت و فروش اموال مردمي مي‌‏گويند که نمي‌‏شناسند. از زماني که پدرانشان نوجواني بيش نبودند. هرچه داشتيم در کاخ‌‏ها بود و کوخ‌‏نشينان هميشه بي‌‏بهره بودند. نوجوانان مي‌‏گويند.از فروش آب و خاک پدريشان، از خيانت، از توافقات پشت پرده و خيانت به ملت.آنان همچنان جمله‌‏هايي که سال‌‏ها است شنيده‌‏اند را دکلمه مي‌‏کنند.
کمي آن سوتر، خانه‌‏اي است بزرگ و زيبا.آن قدر بزرگ که براي تمام ملت است. نمايندگان فرياد سر مي‌‏دهند که خيانت است.يک باره زير عهد و پيمان‌‏هاي چند ماه قبل مي‌‏زنند و با غرور 15ميليون دلار از کيسه ملت هزينه غرورشان مي‌‏کنند. هرچند هزينه‌‏اي گزاف است؛ اما به کيسه هيچ‌‏يک برنخورد. تاو را از کشور راندند تا خود که توان ساخت پرچ هواپيما را ندارند، فرودگاه بسازند.
کودک همچنان به دنبال نان است. شايد شادي‌‏اش مثل هرشب در خواب کامل شود.

شنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۳

سده، میلاد آتش

از آن روز که هوشنگ با غیظ در بیابان سنگی را به سوی ماری پرتاب کرد و از برخورد دوسنگ آتشی به پا شد،تا امروز ایرانیان دهمین روز بهمن را به پاسداشت تولد آتش جشن می گیرند و بر گرد آن هلهله کنان به شادی بر زمین پای می کوبند.
هرچند امروز این جشن تنها در میان زرتشتیان و در آتشکده هایی به دور چشم اغیار برپامی شود ؛ اما روزی است ایرانی و باستانی.در این روز آتش متولد شد، هرچند آتش یکی از عناصر چهارگانه ای است که خداوند جهان را برپایه آن آفریده؛ اما گروه بسیاری آن را رد کردند.بسیاری به این گروه تهمت آتش پرست بودن زدند و ایرانیانی که پاسداشت آیین های کهن را واجب می دانستند هر روز بیش از قبل به حاشیه رانده شدند.تا آن جا که امروز این مراسم به دور از چشم هر غیرزرتشتی و و در چند معبد به جای مانده از سال های قبل برگزار می شود .
گذشته از آن بسیاری فراموش کرده اند که 10 بهمن ماه سالروز تولد آتش است و روزگاری در این روز جشن سده برپا می شده است.

سه‌شنبه، بهمن ۰۶، ۱۳۸۳

جاده شادی

یکی بود.هيچکس نبود.زير آسمون آبی خدا مردی بود تنهای تنها که دلش گرفته بود. شايد هم شکسته بود. مرده کنار دريای بزرگ به آسمون نگاه می‌‏کرد گاهی هم آه می‌کشيد. چشمای پر آبشو به رو به رو می‌دوخت. تا يکی صدا اومد. بنده من چی شده؟ دلت از چی گرفته؟آسمونو آبی کردم. دريارم اون رنگی کردم تا نيگا کنی و لبخند بزنی. چی شده؟ چه کنم تا که دوباره لب باز کنی؟ بنده اهی کشيد و گفت:جاده‌‏اي بساز برام از اين سر دنيا تا اون سر دنيا که برم قدم زنون دلشاد بشم. دوباره صدا اومد که خرج داره. هزينه و زمان می‌خواد. چيز ديگه‌ای بخواه. مرده باز آهی کشيد و گفت: پس بگو وقتی زنا، ناراحتند دلخورو افسرده‌اند چی کار کنم تا که دلشاد بشن؟ چه جوري ميشه فهميد که از چی يا که ز کی دلخور و افسرده شدن؟ دوباره صدا اومد که بنده من، من همون جاده رو می‌سازم برات.

شنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۸۳

یک پنجره

این یک پنجره است
چارسوق

یک پنجره است