دوشنبه، دی ۰۷، ۱۳۸۸

شاید اگر خیاط می دانست آخر و عاقبتش همان کوزه ای است که کنار دستش گذاشت و سنگ می انداخت برای هر مرده ای، هیچ وقت کوزه ای نمی گذاشت و شمارش نمی کرد.
از همان ابتدا که کتاب تاریخ و معارف را دستمان دادید، خواندیم از قیام حسینی و خروش او بر یزید که می خواست تکیه زند بر مسند امیرالمومنین. هزار بار از درس های عاشورا گفتید و اشک می خواستید تا هموار کند راه بهشت را و امان نامه آن دنیایمان شود. بر هیچ یک از مرثیه های دروغینی که ساختید اشک نریختم که هیچ گاه نینوا با نعره های حاجی های دروغین که زبان شان به هر دشنامی باز می شود در کنار نام حسین، برایم تصویر نشد؛ اما عاشورا را دیروز به چشم دیدم. محشری به پا کرده بودند لشکریان یزید و چه چوب و زنجیری می زدند برای هر ریالی که گرفته بوند تا طیب و حلال شود به تمامی.
- ساعت 10 نشده بود که میدان امام حسین بسته شد. تمام راه ها برای ورود به خیابان انقلاب مسدود بود. یگان ویژه که به گاردی ها معروف شده اند، باتوم به دست، نعره می زدند و خفه شویی نثار هر کسی می کردند که سوال می کرد از کجا برود؟ گاز اشک آور دیگر اسپری خوش بو کننده شده است این روزها. همان ابتدا برای راهنمایی مردم به بخش های کناری، باتوم ها را بر سر و دست و پای مردم می زدند. پیر و جوان نداشت. زن و مرد هم فرقی نمی کرد. همان ساعت سر زنی از این ضربه شکست.
- مترو بهترین مسیر بود در آن بلبشو برای رسیدن به میدان آزادی. همان ابتدا چنان گارد راه را بست که چند قدم راه، طولانی شد برای رسیدن به آزادی.
- هیات های عزاداری هم نمی توانستند راهی باشند برای آن که در پناهشان چند قدمی پیش و پس رفت. همان اول کار منع شدند از عزاداری و بیرون آمدن. علم و کتل را بردند داخل هیات. شبیه همان سریال "شب دهم" بود و منع های حکومتی برای برگذاری تعزیه. چه خونی از مسلمان ها به جوش آمد برای این ممنوعیت و محرومیت از عزاداری. کشته هم دادند برای برگزاری تعزیه.
- از کوچه و پس کوچه ها به بهبودی رسیدم. آنجا بیش تر مردم بودند. "عزا عزا است امروز. روز عزا است امروز. ملت سبز ایران صاحب عزا است امروز." حرف بدی نبوده در تمام این سال ها؛ اما گاز بود که حواله مان می شد. این سو هم دست به کار شد. واکنش نتیجه معقول هر کنشی است. سنگ هم شد پاسخ گازها. هر چند قابل مقایسه نبودند و از پس هم بر نمی آمدند.
- یکی از پس کوچه های بهبودی هیاتی بود که می شد پناه گرفت. جوانی سیاه پوشیده بود برای امامش. فریاد می زد که دور شوید. چوبی از پشت پیراهنش بیرون زده بود. چنان نعره می زد و فحاشی می کرد که شک نکردم از سربازان صدوق یزید می شد اگر آن زمان بود. جمعیت هیات پشت سرش بود و برای رسیدن به قیمه راه می خواستند. یکی می گفت راه بدهید. آن یکی می گفت چوب ها را بردارید. تفرقه شد میان خودشان. چنان عصبانی شد که فراموش کرد آن هیات برای چه کسی بر پا شده. برای همین بود که گفت" ر..م توی این هیات. بگذار ببینم این ها چی می گن." چندتا شدند در یک لحظه. هر کدامشان وزن دو نفر را داشتند. صورت ها را یکی یکی با شال می پوشاند. به زنی که آهسته خطابش کرد "صورتت را چرا می بندی؟" سرسری جواب داد؛ اما " زنیکه ج...ه" هم گفت که زن را عصبانی کرد. خوبی اش این بود که زهرا و فاطمه (همسر و خواهرش) و مادرش کنار دستش بودند. آنها هم چنگ انداختند در صورت زن تا دیگر عاشورا بیرون نیاید و قیمه خورانشان را به هم نریزد.
- یکی از میان جمعیت فریاد زد الله اکبر. همان جوان عصبانی فحاش داد زد:"زر زر نکن" نهیبش زدیم که شرط رسیدن به حسین، الله اکبر است و گرنه حسین هم بی معنا می شود. "خفشه شو" جوابش بود و حمله کرد که سیلی بزند.
- با دخترکی همراه شدیم تا از میان خیل سپاه عزاداران بیرون بیاییم. در میان راه حاج آقایی را دیدیم که دست به محاسن سفیدنش می کشید و می گفت: "هیچ غلطی نمی تونند بکنند." راهش همان هیات خوش زبان ها بود. از کنارش رد شدیم و التماس دعایی خواستیم. گفت محتاجیم. گفتم:" حاج آقا التماس دعا. آقای چمران تشریف نمی آرید ببینید بچه ها را چطور می زنند؟ کفایت می کنه یا خیر؟" جا خورد؛ اما رفت.
- کوچه کناری را پایین می آمدیم که لشکری که گل به سر گرفته بود و سیاه پوش، در حال بالا رفتن بودند. همگی چوب ها را پشت داخل پیراهن ها پنهان کرده بودند. میاندارشان سن و سال دارتر بود. حاجی خطابش می کردند. تاکید می کرد "اگر با سنگ زدند، نترسید. فرار نکنید. با همان سنگ ها خودشان را بزنید." لفظ حاج آقا زمانی برایم ارج و قربی داشت. ارزش داشت. بوی معرفت و محبت می داد؛ اما لحن او بوی تعفنی از جنس قلبش داشت. همان ها بودند که از پشت به مردم بی دفاع حمله کردند. شلنگ و چوب و باتوم را از قبل در ساختمان در حال ساختی در همان نزدیکی پنهان کرده بودند.
- دود سیاه چنان آسمان را گرفته بود که انگار بیش از یک سطل زباله آتش زده اند. خیابان خوش یکی شده بود با آزادی. همه یک دست شعار می دادند. انگار فتح کرده اند. نشانه اش هم دو خودروی پلیسی بود که به آتش کشیده بودند. جوانی بسته کوچکی دستش بود و می گفت "ببینید چه پیدا کرده ام از ماشین پلیس." یک بسته پلاستیکی با گردی سفید بود.
- یکی از نیروهای نوپو جرات کرد و تا نزدیکی جمعیت پیش آمد. چند نفری زرنگی کردند و گرفتندنش. یکی می گفت بزن تا بمیره، چند نفری می گفتند نه گناه داره. جمع حکم به رهایی داد. هنوز نجات پیدا نکرده، باتومش را بلند کرد برای زدن. هم لباس هایش هم از دور شروع کردند به زدن گاز. آنقدر زدند که آزادی خفه شد از دود و بوی خفقان آور گاز. مردم راه می جستند برای نجات. آنها هم گاز می زدند و جلو می آمدند. تازه آن موقع بود که جرات پیدا کردند که "حرام زاده ها گم شوید"، "بزنید پدرسگ ها" را بگویند.
- ساعت از 2 گذشته بود که فریادهای حیدر حیدر بلند شد. پیش و پسشان یگان ویژه بود و آنها در میان. مجهز بودند به انواع سلاح سرد. گرمش را ندیدم اگر هم داشتند؛ اما همگی بی سیم به دست بودند و چوب در پیراهن.
- به میدان انقلاب که رسیدم، چنان سخت در میان گرفته بودنش که گویی قصد فرار دارد. کمی آن سوتر زنان و دختران چادری فریاد می زدند: "مرگ بر ضد ولایت فقیه. مرگ بر منافق." موتورسواران که حیدرگویان از کنارشان رد می شدند، با هم علامت پیروزی و لبخند مبادله می کردند. رنگ و بوی عزاداری نداشت تظاهراتشان. این سوی خیابان جمعیتی کمتر از 15 نفر در حال تماشای فریادها بودند که گروه یگان ویژه از راه رسید و فریاد زد بزنید حرام زاده ها را. چندتایی آمدند برای زدن و خوب هم زدند.
- شب تلویزیون چیزهایی نشان داد که ندیدم در تمام آن ساعات. از لحن ملایم پلیس برای تذکر و ارشاد و .... و من جز فحاشی چیزی نشنیدم.
- صبح شیخی در حال موعظه بود. از حق الناس گفت و اولویتش بر نماز. داستان معروف حلالیت طلبیدن پیامبر(ص) گفت در آخرین روزها و معترضی که بانگ برآورد در مسجد که عصای پیامبر بر تنش خورده. پیامبر نیز خود را آماده قصاص کرد تا حق الناس را به جای آورد. شما که زنجیر می زنید و قمه می کشید بر روی به قول خودتان این حرامیان، شما که حافظ دین شده اید، حق الناس ما را چه می کنید؟ از آخرت هم چیزی می دانید یا به همان اسکناس هایی که می گیرید قانعید؟

سه‌شنبه، آذر ۰۳، ۱۳۸۸

چارسوق را فیلتر کردند

از شنیدن خبر توقیف و تعطیلی یک روزنامه هیچ چیزی برای ما که می نویسیم، بدتر و سخت تر نیست؛ اما همین موقع ها دل خوش می کنیم به گوشه خلوتی که برای خودمان با اسم و لوگوی دلخواه در این دنیای مجازی ساخته ایم. آن وقت هست که می گوییم:" می رویم در وبلاگ هامون اعتراض می کنیم." "می رویم در وبلاگ هامون خبر رسانی می کنیم." آن وقت هست که دیگر زمان و خواب و غذا معنا ندارد. مثل همه این روزهایی که گذشتند. مثل شب قبل که خبر توقیف و تعطیلی "همشهری" و "خبر" را شنیدیم. چه شب بدی بود. فکر بی کار شدن در این بازار خراب کار.یکی دو نفر نیستند. باز هم جمعی به جمع دیگر فلم زنان بی کار اضافه شدند.

کمی از خستگی روز از تن به در رفت وقتی خبر رسید همشهری رفع توقیف شد. شاید کمی از آن به مدد تلاش جمعی بود که همه یک باره آغاز کردیم از صبح. اما خیلی طولانی نبود این حس. خستگی بیشتر شد وقتی چارسوق را باز کردم و صفحه زشتی آمد که می گفت دستی بی اجازه، حتی ورود صاحبش را هم ممنوع کرده است.

چارسوق، نه تفریحگاهم بود و نه دفتر خاطرات روزانه ام برای نوشته های عاشقانه و بازی های بچه گانه. این آخری ها شده بود همان صفحه ای که در هیچ روزنامه ای اجازه نوشتنتش را نداشتم. نه آن که گزافه گویی می کردم یا خلاف واقع می گفتم، که تنها دیده هایم را می نوشتم آن هم با دقت. دیده هایی که با چشم می کاویدم دقیق و چندباره تا زیاده گویی در نوشته هایم راه نیابد؛ اما همین راست گویی کار دست چارسوق ام داد.

همشهری؛ قربانی دعواهای سیاسی


کش و قوس برخوردها و لبه تیغ بران برای روزنامه‌ها، همیشه یک باره به میان کشیده نمی‌شود و تیر خلاص زده نمی‌شود. گاهی حکم آن سیب سرخی را پیدا می‌کند که تا به زمین برسد، هزاران چرخ می‌خورد و هر چرخش هم چقدر جانگیر می‌شود گاهی. حدیث توقیف موقت و رفع توقیف و در نهایت اظهارنظر معاون مطبوعاتی وزیر ارشاد در مورد روزنامه همشهری هم از همین جنس است.
محمدعلی رامین، دبیر هیات نظارت بر مطبوعات، پس از آن که خبر توقیف یک هفته تا ۱۰ روزه روزنامه همشهری، مختومه اعلام شد و مدیر مسئول آن نیز اعلام کرد روز سه شنبه پرتیراژترین روزنامه کشور منتشر خواهد شد، اعلام کرد که توقیف صحت دارد و حتمی‌است؛ اما مدت آن را مشخص نکرد. این در حالی است که صبح روز دوشنبه روابط عمومی‌ وزارت فرهنگ و ارشاد اعلام کرده بود روزنامه همشهری تذکر کتبی دریافت کرده است.
توقیف همشهری بعد از آن اتفاق افتاد که روز یکشنبه، اول آذر اقدام به چاپ آگهی از معبد لوتوس (منتسب به بهاییان) در دهلی نو کرده بود. آگهی که پیش از آن در روزنامه‌های دولتی ایران و جام جم بدون آن‌که هیچ مشکل و تذکری از سوی هیات نظارت بر مطبوعات در پی داشته باشد، در این دو روزنامه چاپ شده بود.
روايت توقيف به بهانه انتقام‌گيري را در
خبرنگاران ايران بخوانيد.

سه‌شنبه، آبان ۲۶، ۱۳۸۸

فارس فوت کردان را تکذیب کرد

سایت فارس، خبر فوت کردان را تکذیب کرد.
این تکذیبیه تنها توسط
فارس منتشر شده است.

شنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۸۸

ايمان‌هايي كه پوچ از آب درآمدند در مقابله با سبزها

دوستی نقل قول می کرد مکالمه ای را از یکی از اعضای یکی از گروه های چپ که با این انتخابات تمام اعتقادات و داشته هایمان را زیر پا گذاشتیم. رای دادیم. اعتراض کردیم و کتک خوردیم و گاز. نماز جمعه رفتیم. شب ها بر پشت بام الله اکبر گفتیم و در نهج البلاغه و قرآن به دنبال نشانه هایی بودیم تا به زبانی دیگر با اینان سخن بگوییم و دیگر چیزی از چپ بودن نداریم.
این تجربه ای است که ظرف سه ماه گذشته بسیاری از ما داشته ایم. امروز به واسطه داشتن هیچ یک از این تجربه ها افسوس نمی خورم؛ چرا که پوچی مسلمانی بسیاری را به چشم دیدم و اين تجربه ای بزرگ بود.
از روز اول، از همان روز که حامیان رییس جمهور میرحسین دست هایشان را با نواری بر مچ بالا گرفتند و در غضب ناک ترین حالت الله اکبر گفتند، تنها هدفشان اعتراض بود. هیچ گاه حتی زمانی که آتش روشن کردند، جنگ را شروع نکردند. آنها تنها در مقابل گازهای تند و خفه کننده سنگری برای خود ساختند. آن طرفی ها فریاد می زنند و منافق و کافر می خوانند سبزها و معترضان را؛ اما فراموش کرده اند رسم مسلمانی مولایشان را که هیچ گاه آغازگر جنگی نبود. حتی در کربلا نیز امام آغاز گر جنگ نبود. سبزها هیچ جنگی را آغاز نکردند و تنها در مقابل حملاتی که به آنها می شد از خود دفاع می کردند.
تنها کلام "الله اکبر" از گلویمان بیرون می آید. من هستم و یک دوست. چند مرد فریاد می زنند مرگ بر منافق. چشمانشان مرا یاد ابن ملجم "میرباقری" می اندازد. در جواب الله اکبر دیگری می گوییم. مشتش را گره می کند سمت صورتمان. صدایش را آرام می کند اما ناسزایی رکیک می گوید. از آنها که در چاله میدان ها می گویند. باز می گوییم الله اکبر. خفه شویی می گوید و ناسزای دیگری. او می گوید و دو همراه دیگرش در حالی که سعی دارند لگد بزنند به ما، کلمات دیگری می گویند. پلیسی بین ما حایل شده. اعتراض می کنم نمی بینی چه می گوید؟ پلیس می گوید:"خب بروید" خطابش با من است. حرصم می گیرد از هر دو. این بار به جای الله اکبر، می گویم:" زنت است. مادرت هست. خواهرت هست." و او حمله می کند. نقل است از امیرالمومنین که خطاب به یکی از یارانش که دشنام گویی می کرد به مخالفان امام او را حذر داشت. وقتی آن مرد حضرت را خطاب قرار داد که آیا ما بر حق نیستیم. امام جواب فرمودند: آری ما بر حقیم؛ اما نباید زبان به دشنام باز کرد. امام برحذر می دارد تا شان مسلمان را نزد دیگرانی که کفار بودند پایین نیاورد و خدای نیز بر مسلمانان خشم نگیرد. سبزها دشنام ندادند در این نابرابری ها. هر چند که مرام مردان ایرانی می گوید که احترام زنان را جور دیگری باید نگه داشت.
دوستی بغض دار نقل می کرد از یکی از نزدیکانش که در روز قدس زنان با ظاهری آنچنانی آمده اند و او چنان به غیرتش برخورده که خود دست بلند کرده است و چند نفری را مورد عنایت قرار داده است. امر به معروف و نهی از منکر آدابی دارد و رسومی خاص. حتی تذکر زبانی نیز جزو قواعد سوم یا چهار است و در ابتدا باید با رفتار خود و اگر فایده نداشت با اشاره و پس از آن با زبان امر به معروف کرد؛ اما رسمی که مسلمانان امروزی از نوع متعصبش اجرا می کنند، از ابتدا عنایت است و خدا می داند که شاهد بودم که این عنایت گاه می لغزد بر بدن زنان و کنکاش می کنند. گویی می خواهند ابتدا کشف کنند این جسم را و سپس مشت بکویند بر سرشان.
پشیمان نیستم از تجربه نا کرده های خود که به چشم دیدم جمعیتی را که تاب رنگ ندارند. به چشم دیدم که چطور حی الصلاه را زیر لب زمزمه می کنند و از اولین نمازی ها با گاز استقبال می کنند و به سخره می گیرند.
پشیمان نیستم از تجربه های ناکرده خود که به گوش شنیدم و به چشم دیدم مسلمانانی را که رگ های غیرتشان متورم بود و زبان روزه داشتند؛ اما نه چشم شان روزه بود، نه خوش زبان بودند و نه دستان هرزه شان. این مسلمانان افطار بر کدام سفره می نشینند؟

جمعه، شهریور ۱۳، ۱۳۸۸

پلیس حافظ جان و مال و ناموس ماست؟!

سوت می کشد که بیا کنار. بی حوصله نگه می دارد. منتظر قبض جریمه است. نه چانه می زند نه سر می چرخاند ببیند چه می کند. مبلغ مهم نیست. منتظر است؛ اما اشاره می کند که پیاده شو. چند متری آن طرف تر ایستاده برگه به دست. گواهی نامه می خواهد. دست در کیف می کند و تحویل می دهد.

تنش سنگین می شود از نگاه. پدرانه نیست بر خلاف سنش. قدمی جلوتر می آید به بهانه گرفتن مدارک و خیره تر می شود برای تطبیق گواهی نامه و اصل. اما بیش از کارت به کادر صورت را در زاویه نگاهش دارد. عنان از کف می دهد. "قربون چشمات برم". توهم نیست. می شنود. با گوش های خودش هر سه کلمه را شنید. نگاهی به لباس و کلاه سفیدش می کند و بنز سفید- آبی که از آن پیاده شده. هیچ کدام جعلی نیستند.

"قربون چشمات برم" دو باره و چند باره می گوید. اشاره می کند به عکس گواهی نامه که عینک دارد و خودش که بی عینک رانندگی می کند. توضیح می دهد که بعد از جراحی دیگر از عینک استفاده نمی کند.

"البته باید گواهینامه را الصاق کنم به برگه جریمه." جریمه ای نمی نویسد. فقط بازی بازی می کند. ماشینی دیگر را نگه می دارد. رعایت نوبت نمی کند و مرد راننده را سریع جریمه ای می نویسد و راهی اش می کند.

چشم چپش می زند. یا تیک دارد یا از بس خیره شده به پرش افتاده. اعتراض می کند که من پیش از راننده مرد بودم. جریمه کنید و بروم. " گفتید شمارتون چنده؟" صدایش را نازک کرده. مهربان حرف می زند؛ اما چندش آور است. شماره ای می گوید؛ اما تاکید می کند که شوهر دارد. حلقه دستش را نشان می دهد. این بار کمی خودش را جابه جا می کند." عزیزم من نمی خوام دوستیون اجباری باشه." صدایش بیشتر شبیه مردهای روسپی است، هرچند لباس سفید به تن دارد. هرچند سنش پدرانه است و نگاهش خیابانی. هر چند پلیس است و حافظ جان و مال و ناموس. پلیس حافظ جان و مال و ناموس است؟! جمله در ذهنش زنگ می زند. همچون تنش. همچون قلبش. عریان شده انگار. از خودش هست یا نگاه او؟ انگار بوی تعفن می آید. نمی داند از خودش هست یا از هرم نفس او که وقتی شنید شوهر دارد، اعتمادش بالاتر رفت که بگوید:" اشکالی نداره عزیزم."

شنبه، شهریور ۰۷، ۱۳۸۸

رفتن بی بهای مرتضوی شادی ندارد

اولین بار سال 79 بود که دیدمش. بعد از آن تعطیلی های فله ای. پشت میزش نشسته بود با لباسی سبز به نظرم.
حس خوبی نداشتم از او. باورش سخت بود که همه آنها کار او به تنهایی باشد. کارهای بزرگ را مردان بزرگ می کنند. مردی کوتاه بود با شکمی برآمده. بهتر است فکر کنم کارش بزرگ نبود؛ حتی در خباثت.
ورق که می زنم یاد روزی می افتم که سلامتیان را احضار کرده بود. تا ظهر نشاندش منتظر. ساعت از 12 گذشته بود و نزدیک یک شده بود. خودش بیرون آمد و به اتاق منشی رفت تا ساندویچی را که سفارش داده بود بخورد. احضارشدگان گرسنه در اتاق بودند و او در حال خوردن. بعد از آن بود که اجازه ورود داد تا پرونده قطور را بخوانند. اجازه برای همان روز و ساعت بود. از عدلش بدم آمد که ذره ای نداشت.
نامش را هر بار که می شنیدم، مثل دیگران حسی از نوع انزجار داشتم. به خصوص وقتی به یاد می آوردم که چه ملعبه ها که نمی کرد در دادگاه هایش. حتی در بازجویی ها و نتایجش. چنان که در پرونده زهرا کاظمی کرد و گناهش را گردن دیگری انداخت.
اما یک بار هم خنده ام گرفت از نامش. وقتی شنیدم حقوق مطبوعات درس می دهد در دانشکده خبر. او رابطه ای نمی توانست با حق داشته باشد. حق، انصاف می خواهد. تعقل می خواهد. عدل می خواهد. اما بی پشتوانه درس می داد به گمانم.

و این آخری ها. تمام حرصش را از علوم انسانی خالی کرد در کیفرخواستی که برای سعید حجاریان نوشته بود و دفاعیه ای که برایش تنظیم کرده بود. توجیه کردم که حق دارد. نه از علوم چیزی می داند و نه انسانی می شناسد.
متنش بیشتر شبیه خوش رقصی بود در آخرین روزهایش. شاید التماس دعایی برای ماندن؛ اما نماند.
رفتنش شادم نکرد. تبریک گفتیم به هم؛ اما جنس شادی نداشت. بی بها رفتن سودی ندارد. این همه سال نیش زد و بی نیش برود؟ بی جراحتی؟ بی پاسخی؟ بنشیند بر مسندی و بازی ها بسازد برای امروزش به نام دین و حفاظت از نظام و جزا کند و بغض و کین بسازد از انسانیت، بعد بی بها برود؟ این هم شرط انصاف نیست. امروز باید پاسخ دهد. امروز باید جزا ببیند؛ حتی اگر خود بازیچه بوده است. رفتن بی بهای مرتضوی، شادی ندارد. افسوس دارد. او باید بگوید چه ها که نکرده. چه حرمت ها که نشکسته و چه پرده دری ها که نکرده برای پر کردن روزهای خوش خدمتی اش.آه و نفرین بسیاری با اوست؛ اما این همه آن چیزی نیست که باید باشد.

یکشنبه، مرداد ۲۵، ۱۳۸۸

دادستان، اعتماد ملی را هم توقیف کرد

سحام نیوز خبر داده که روزنامه اعتماد ملی به دستور نماینده دادستانی به طور موقت توقیف شد.
حسین کروبی، با اعلام این خبر، گفته است: یک شنبه شب، نماینده دادستانی با حضور در چاپخانه روزنامه اعتماد ملی، توقیف موقت این روزنامه را اعلام کرد.
فرزند مهدی کروبی علت توقیف روزنامه را چاپ نامه کروبی در پاسخ به هتاکی های صورت گرفته نسبت به وی دانست.
این روزنامه در شرایطی توقیف شد که ساعت 4 عصر روز دوشنبه قرار بود حامیان میرحسین موسوی و مهدی کروبی در حمایت از این دو کاندیدای معترض و مدافع حقوق زندانیان غیرقانونی که در واکنش به نتیجه انتخابات زندانی و محاکمه می شوند و در مواردی نیز مورد آزار قرار می گیرند، در مقابل دفتر روزنامه اعتماد ملی تجمع کنند.

آقای وزیر به جای ارعاب رسانه ها، با جان مردم بازی نکنید

مرداد ماه امسال، ماه سقوط بود و علاوه بر خسارات مادی، جان بسیاری را گرفت.
میزان خسارت مادی تنها دو حادثه توپولوف و ایلوشن به گفته
معاون اتكايي بيمه مركزي، 11 ميليون يورو برآورد شده است.
در این شرایط رسانه ها به حکم وظیفه اخبار مربوط به این حوادث را منتشر کردند؛ اما در مقابل وزیر راه و ترابری اظهار نظر عجیبی کرده است.
وی به سیاق دیگر مسوولان دولتی که طی چهار سال اخیر همه چاله هایی را که خود کنده بودند را گردن رسانه ها انداختند، این بار نیز انگشت اتهامش را به سمت آنها گرفته و گفته است: "به رسانه‌ها هشدار مي‌دهم كه بر روي سوانح هوایی مانور ندهند"

حمید بهبهانی که استاد احمدی نژاد در دوران تحصیلش بوده، در جمع خبرنگاران گفته است: به رسانه‌ها هشدار مي‌دهم كه بر روي سوانح مانور ندهيد و به جاي آن اعتمادسازي كنيم.
وی، در مراسم افتتاح دومين پايانه ILS باند 11 فرودگاه امام خميني، در ادامه حرفش گفته: حرف رسانه‌ها بر روي مردم تاثير مي‌گذارد. در حال حاضر مردم دودل شده‌اند و وظيفه شما رسانه‌هاست كه اعتمادسازي كنيد، ما نيز در جهت نوسازي ناوگان حركت مي‌كنيم.
بهبهاني با بيان اينكه رسانه‌ها باعث شده‌اند مردم نسبت به صنعت هوايي بي‌اعتماد شوند،‌ گفته: شما مي‌خواستيد سانحه سقوط توپولوف را مثل بمب بتركانيد كه اين كار را انجام داديد.
آقای وزیر گویا فراموش کرده که آن چه سقوط کرده هواپیما بوده و باعث و بانی آن هم رسانه ها نبوده اند؛ بلکه به دلیل آن که ایشان عنوان "مسوول" را یدک می کشند، مسوول پاسخگویی هستند. اگر مردم هم دو دل شده اند از عملکرد شما است نه رسانه ها. چرا که هنوز در برخی رسانه ها می توان نشانه هایی از مسوولیت پذیری را دید تا فردا روز مردم به آنها نیز چون شما بی اعتماد نشوند و دروغگو و پنهان کار خطابشان نکنند.
آقای وزیر، به جای ارعاب رسانه ها، امنیت جان مردم را تضمین کنید.

اعتراف گیران به زودی در کوزه می افتند

سال 80 بود که قاضی یکی از شعب دادگاه جنایی خبر از قتل دختر 21-22 ساله ای را داد که در منزلش خفه شده بود. منزل دختر در شرق تهران بود و در ساعات اولیه صبح به قتل رسیده بود. یکی از همسایه های آپارتمان در تحقیقات اولیه گفته بود که پسری را در هیبت سرباز در حال فرار از ساختمان دیده است. از قضا در بازرسی وسایل دختر شماره ای پیدا شده که او هم سرباز بود. ماموران آگاهی سرباز را دستگیر کردند. کل آشنایی پسر با آن دختر در حد همان شماره ای بوده که داده بود؛ اما دیگر خبری نداشت. نه از دختر و نه از قتل او و نه آدرس منزلش. یک یا دو روز بعد، مامور دایره 10 ویژه قتل اداره آگاهی سرباز را با خود به دادگاه و همان شعبه آورد که انکار کرده بود همه داستان را. سرباز روی صندلی نشست و گفت دختر را او به قتل رسانده. بعد از آن تلویزیون خانه شان را سرقت کرده است و دایی اش نیز در حمل و نقل کمک حال او بوده است.

آن روز، پسر پای یک چشمش چنان کبود و ورم کرده بود که نمی دید و یک دستش را هم از کتف نمی توانست تکان دهد. اما اعتراف کرد به قتل. دایی پسر هم دستگیر شد. او هم کمی نوازش شد؛ اما زیر بار هیچ چیز نرفت تا پلیس فردی را دستگیر کرد که به سرعت اعتراف به قتل و سرقت کرد و باقی قضایا. سرباز و دایی اش هم آزاد شدند.

قصه دادگاه های امروز هم به شدت شبیه داستان همان سرباز است. با این تفاوت که هیچ کس شاهد ادعای اول آنها نبوده و اکنون تنها کسانی را می بینیم که اغفال شده اند و نه تنها به جرم خود اعتراف می کنند آن هم مثل یک گروه سرود کاملا همنوا با هم؛ بلکه بخش دوم سناریو را هم اجرا می کنند و با مناسبت و بی مناسبت، نام میرحسین موسوی را به عنوان محکوم، توهم زده و ناقض قانون می آوردند. این داستان شاید عاقبتش به خوشی سرباز نباشد. آن سرباز نه شکایتی کرد بابت دست و کتف و آبرویش نه کس دیگری مدعی شد تا اعتراف گیران زوری، پای میزی کشیده شوند. این بار آش بیش از حد شور شده و آشپزان یادشان رفته آش دیگر به ذایقه هیچ کس خوش که نمی آید هیچ؛ بلکه ممکن است این بار آشی روغن دار برای آشپزان ناشی بپزند.

چهارشنبه، مرداد ۲۱، ۱۳۸۸

آقای لاریجانی، شما برای خوشایند چه کسی تکذیب می کنید؟

سال 80 بود یا 81. انتهای اداره آگاهی شاهپور، دایره ویژه ای برای برخورد با تجاوز به عنف و زورگیری و ارازل و اوباش ترتیب داده بودند. اکثر کسانی که دستگیر می شدند از این قبیل افراد بودند و به طور طبیعی مرد بودند مجرمان و همین طور کسانی که به آن دایره رفت و آمد داشتند. یک روز دایره حالت خیلی غیر طبیعی داشت. زنی گوشه ای نشسته بود و چادرش را تا پایین صورت کشیده بود. در همان حالت هم مشخص بود که سرش را به پایین خم کرده است. کمی دورتر مردی عصبانی با صورتی سرخ و مامورانی که خونشان به جوش آمده بود و چند متهم که اگر اشتباه نکنم 7 یا 8 نفر بودند و اکثر آنها هم افغان. افسران تک به تک لگد یا پس گردنی محکمی نثار متهمان می کردند. گاهی هم مرد عصبانی حمله می کرد به سمتشان. زن اما هیچ حرکتی نمی کرد. هزار فکر کردیم؛ اما آخر مشخص شد او که بیش از همه در آن جمع شرمنده بود و حتی در تاریکی خیمه چادرش نیز سر بالا نمی گرفت، توسط آن چند متهم مورد تجاوز قرار گرفته است. مرد عصبانی نیز شوهرش بود که بعد از ماه ها جستجو توانسته بود کسانی را که زنش را در خیابان دزدیده بودند و به او تجاوز کرده بودند را پیدا کند و تحویل پلیس دهد. او زنی داشت که چندین بار قصد خودکشی داشت و با اصرار او حاضر شده بود به قانون متصل شود.

چند روز پیش مهدی کروبی خبر از آزارهای جنسی معترضان نتیجه تقلبی انتخابات داد و خواستار رسیدگی به آن شد. منبع او کسانی بودند که یا به دفترش مراجعه کرده بودند و یا به گفته فرزندش، با دفتر روزنامه تماس گرفته اند.

امروز آقای لاریجانی به عنوان رییس مجلس اعلام کرده که چنین مباحثی را یک ماه پیش از این شنیده و هیاتی نیز این موارد را بررسی کرده اند و مشخص شده این اخبار کذب است.

اینجا چند شبهه پیش می آید:

- هیات ویژه ای که شما تشکیل داده اید هنوز موفق به ورود به بازداشتگاه غیرقانونی منفی چهار وزارت کشور هم نشده و دادستانی مانع از بازدید نمایندگان مجلس از بازداشتگاه ها شده است، پس چگونه تحقیق و بررسی کرده اید؟ ظرف یک ماه با کدام بازداشتی ها صحبت کرده اید؟ آنها که در بازداشتگاه غیرقانونی کهریزک بوده اند؟ اگر این طور است چرا از وضعیت نامناسب آن زودتر خبر ندادید و نسبت به آن اعتراض نکردید؟ فرض اول آن است که شما در بازداشتگاه ها حاضر شده اید و همه چیز را مناسب دیده اید. در این شرایط چرا هیات ویژه شما به رفتارهای دادستانی و مسوولان که مانع تحقیق آنها از وضعیت بازداشتی ها شده اند، معترض هستند؟

فرض دوم آن است که شما بررسی نداشته اید در این خصوص؛ اما اکنون بر اساس احساس وظیفه ( چرا در مقابل کسانی که به شما رای داده اند احساس وظیفه نمی کنید؟ این احساس در مقابل چه کسانی است؟) تشخیص داده اید که در شرایط کنونی جامعه، تنش و ترس بیشتر صلاح نیست و در نتیجه به قول کیهانی ها ماله به دست گرفته اید.

- در نوشته هایی که از زندان های دوران شاه نیز به جای مانده، آنجا که صحبت از آزارهای جنسی می شود، صداها آرام تر می شود و کلمات کم رنگ تر. این مربوط به چهاردیواری زندان نیست. رسم جامعه ایرانی است. زنان به عنوان بزرگ ترین و اصلی ترین قربانیان تجاوزات جنسی همواره در مقابل این مساله لب فرو می بندند. همچون آن زن که مورد ظلم قرار گرفته بود؛ اما در زیر چادرش هم شرمنده بود. آقای لاریجانی، اگر شکایت به شما نیاورده اند یا از ترس جان است یا بی آبرویی بیشتر و یا تهمت. اگر روزی جای زنان این خاک قرار بگیرید، خواهید دید که بسیاری حتی زمانی که در خیابان مورد آزار کلامی هم جنسان شما قرار می گیرند از بیم آن که هدف تهمت سایران قرار نگیرند، سر به زیر می اندازند و در جمعیت گم می شوند. پس سکوت را بی دلیل ندانید و نشانه عدم صحت خبر.

- بار اولی نیست که خبر آزار جنسی شنیده می شود؛ اما این بار رسانه ای شده است. یک نفر مثل سردبیر رسالت رفتار کروبی را بزرگ نمایی خوانده است( این حرف معنای تایید می دهد؛ البته تایید مساله ای کوچک که نیازی به گفتن نداشته)، برخی هم آن را ناپخته می دانند که بیشتر خوراک تبلیغاتی برای رسانه های بیگانه درست می کند؛ اما هیچ یک پاسخ نمی دهند که اکنون وضعیت کسانی که در زندان ها بوده اند یا هستند چه می شود؟ شاید باز هم نیاز باشد تا قربانی از میان فرزندان یکی از مسوولان پیدا شود تا جنایتی همچون کهریزک رسوا شود.

آقای لاریجانی، زمانی که کوس رسوایی چنین جنایاتی بلند شود، آن موقع برای خوشایند چه کسانی تکذیب خواهید کرد؟

چهارشنبه، مرداد ۱۴، ۱۳۸۸

چهارشنبه عجیب از اعتراض در سکوت تا آبروی پلیس

امنیتی ترین مراسم امروز در مجلس بهارستان برگزار شد. در حالی که در بیرون مجلس جمعیتی از باتوم و چوب به دستان ایستاده بودند و مردمی که توقفشان ممنوع بود.
- روز چهارشنبه عجیبی بود. از روز قبل در بالای میدان بهارستان چند دوربین جدید مستقر شده بود.
- روز چهارشنبه عجیبی بود.از صبح ساعت 9.5، تمام کسانی که در محدوده میدان فردوسی، خیابان جمهوری، میدان شهدا و میدان بهارستان بودند، تلفن همراهشان قطع شد.
- روز چهارشنبه عجیبی بود. ماموران خیلی زیادی در میدان فردوسی، خیابان بهارستان، پل چوبی، میدان شهدا ایستاده بودند آن هم از قبل از ساعت8 صبح.
- روز چهارشنبه عجیبی بود. پیرمردی 70 ساله، با کلاه سبزی که نشان از سید بودنش داشت، چوب به دست و با جلیقه ای پلنگی نشسته بود. کمی دورتر از او مرد میانسالی با جلیقه هدیه شده و باتومی که در دست داشت، ژست گرفته بود تا عکسی به یادگار بگیرد.
- روز چهارشنبه عجیبی بود. موتورسواران هر نیم ساعت یک بار مانور قدرت می دادند دور تا دور میدان بهارستان و مردم هم نفرینشان می کردند با صدایی آهسته و زمزمه وار.
- روز چهارشنبه عجیبی بود. سربازانی که نگاه خشم آلود مردم را می دیدند، می گفتند "ما فقط سربازیم خوب."
- روز چهارشنبه عجیبی بود. ساعت 9 صبح، چندان ساعت مناسبی برای حضور مردم به اعتراض نبود؛ اما بسیاری آمده بودند و اکثریت هم با زنان بود.
- روز چهارشنبه عجیبی بود. هیچ کس شعار نداد؛ حداقل تا ساعت 11.5؛ اما طاقت همین سکوت هم گویا برای چماق به دستان سخت است؛ چنان که خود حمله کردند و حداقل به اندازه یک ون آدم پر کردند و بردند. یک جوان را هم چنان زدند که خونین شد سر و صورتش.
- روز چهارشنبه عجیبی بود. اجازه تردد را از مردم در پیاده رو هم گرفتند و آن را خالی کردند. بعد از آن نوبت به مغازه ها و پاساژها رسید تا هیچ بهانه ای برای ماندن نباشد.
- روز چهارشنبه عجیبی بود. صبح در میدان بهارستان و چند ایستگاه مترو مردم معترض شدند به عدم رسمیتآن چه نتیجه انتخابات است و عصر ساعت 6 در میدان ولی عصر تا میدان ونک. دسته دسته مامور است که این روزها از شمال به جنوب و از شرق به غرب تهران می روند.
- روز چهارشنبه عجیبی بود. برای تقویت نیروهای چماق به دست، در ساعات مختلف انواع آب میوه و کیک در میانشان توزیع می شد.
- روز چهارشنبه عجیبی بود. با این همه اعتراض، چگونه نمایندگان مردمی هستند که گوشهایشان را گرفتند و قبول کردند باطلی را که در خیابان ها فریاد می زنند که قبولش نداریم؟

این دیگر ربطی به چهارشنبه عجیب ندارد؛ اما نمی دانم اعتماد از دست رفته پلیس بر سر ماجرای کوی دانشگاه را که سردار قالیباف و سردار طلایی، ذره ذره توانستند جمع کنند و بهای آن را هم دادند، از این به بعد چگونه می خواهند جلب کنند. آن زمان فقط کوی دانشگاه بود و امروز کشور. آن زمان چند روزی طول کشید و شاهدان چندانی هم نداشت؛ اما اکنون بیش از 50 روز است که سبزهای دولتی که از بیت المال نان می خورند چوب و باتوم بر سر و بدن مردم می کوبند و گاز در صورتشان می زنند و جوانانشان را یا به بند می کشند یا جنازه تحویلشان می دهند و یا در بهترین حالت به جای آن که از مردم بی سلاح در مقابل چند لباس شخصی دفاع کنند، تنها می گویند کاری از دست ما ساخته نیست. سرداران، آبروی پلیس را به چند فروختید؟ در چشم بسیاری که نگاه می کنم خجالت است. بسیاری دوست دارند یاری گرمردم باشند؛ اما موظفشان کرده اند.

سه‌شنبه، مرداد ۱۳، ۱۳۸۸

محقّق داماد:آقای شاهرودی، امنیت اجتماعی در دوران شما و در ملاعام ویران شد

دكتر مصطفی محقّق داماد، استاد كرسی فقه و حقوق و فلسفه، است. وی در نامه ای خطاب به آیت الله شاهرودی، رییس قوه قضائیه با ابراز تاسف از برخوردهای صورت گرفته بعد از انتخابات ریاست‌جمهوری گفته است:«ایکاش در حوزه علمیه به کار تدریس و پژوهش ادامه داده بودید و هرگز به این ورطه خطیر پای نمی‌نهادید.»

متن این نامه در روزنامه اطلاعات منتشر شده است.

حضرت آیت الله جناب آقای‌هاشمی شاهرودی،ریاست محترم قوه قضاییه

با سلام وتحیات

به خاطر دارم نیمه اردیبهشت 1358 برای زیارت عتبات عالیات به نجف اشرف مشرف شدم. در بدو ورود مرحوم شهید آیت الله سید محمد باقرصدر طاب ثراه نگارنده را سرافراز فرمودند و به همراه یکی از دوستان مشترکمان به محل اقامت اینجانب تشریف فرما شدند و زیارت ایشان نصیبم شد. چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی که هرگز از خاطرم نمی‌رود. ایشان از مباحثات با ابن عمّشان امام موسی صدر، و یادداشت‌های درس مرحوم والدما، آموزگار جاودان فقاهت مکتب قم‎ «آیت الله سید محمد محقق داماد» و نظریات جدید مطروحه در این مکتب سخن گفتند. از استاد مرتضی مطهری که شهادتشان تازه رخداده بود و نظراتشان گفتگو به میان آمد. آنگاه ایشان خطاب به اینجانب فرمودند «این روزها آقای سید محمودهاشمی که گویی فرزند من است برای حفظ جانش عراق را به قصد قم ترک کرده است و نوید دادند که ایشان می‌تواند صدیق همفکرگرانبهایی برای شما باشند». من که نادیده خریدار شده بودم نخستین بارکه جنابعالی را در قم زیارت کردم، درست همان یافتم که فرموده بودند. اینک به حکم ولایت دوستی، و با استفاده از حقوق شهروندی، مایلم که بی پرده سطور زیر را به عرض برسانم:‏

حضرت آیت الله

به عقیده اینجانب بالاترین و بزرگترین ره آورد تحولات قرن حاضر برای بشریت معاصر قواعد جزای عمومی و آئین دادرسی کیفری است. این گفته حقوقدانان جهانی به هیچوجه گزاف نیست که ارزیابی نظام قضایی و حقوقی یک جامعه بر محور قواعد جزای عمومی و آئین دادرسی کیفری و اجرای آن در جامعه دور میزند و برهمین محور باید سنجیده شود.‏

‏به موجب این گونه اصول قانونی است که اشخاص می‌دانند چه عملی جرم است تا اگر مرتکب شوند مجازات می‌شوند و اگر اجتناب کنند با خیال راحت می‌توانند در کنار خانواده با آرامش به زندگی ادامه دهند و کسی به آنان کاری ندارد؟ و در فرض ارتکاب به چه مجازاتی مجازات می‌شوند و چگونه و با چه آداب و موازینی مجازات بر آنها اجرا می‌گردد؟ و اگر متهم شدند از چه حقوقی برخوردارند و چگونه دردوران اتهام با آنان برخورد می‌شود و چگونه آنان می‌توانند دفاع کنند؟

معتقدم این نظام نامه‌ها هرچند نگارش و تنظیم آن در قرن حاضر انجام گرفته، ولی مبانی و اصول آن چنان عقلانی است که نمی‌تواند با تعلیمات راقیه اسلام متکی بر اجتهاد مفتوح شیعی منطبق نباشد. و لذا در دوران سابق مورد تایید فقیهان بزرگ زمان خویش نظیرآیت الله نائینی و آیت الله مدرس اعلی‌الله مقامهم و خوشبختانه پس از انقلاب اسلامی مورد تایید مراجع رسمی قرار گرفته است.

معتقدم که محور اصلی خواسته ملت ایران در انقلاب مشروطیت تحت عنوان تشکیل عدالت خانه در واقع تقنین همین اصول و موازین بوده و در انقلاب اسلامی هم، ما شاهد بودیم که یکی از انگیزه‌های خیزش مردمی نقض همین اصول در بیدادگاههای اختصاصی بود.

جناب آقای‌هاشمی شاهرودی‏

‏ تحمل بفرمائید که به صراحت به حضورتان عرض کنم که درزمان شما، نه نظرا بلکه عملاً، این رکن اساسی امنیت اجتماعی نه تنها متزلزل بلکه در ملاء‌عام ویران شد، و این بهای کمی نبود که ملت ایران پرداخت کرد. ‏

‏توجیه شرعی نقض قواعد عمومی جزا و اصول محاکمات توسط برخی از دوستان، که فقاهت آنان را اگر بپذیرم درایت و آگاهی آنان را هرگز نخواهم پذیرفت، هرچند ممکن است ارائه و برآن اصرار شود. ولی شما مرا می‌شناسید که فرزند فقاهتم، و دیرینه این درگاهم، فقیهان واقعی را از فقهیان رسانه‌ای بخوبی تشخیص می‌دهم. با شناختی که اینجانب از جنابعالی دارم، شما از آن دسته فقیهان نیستید، و امکان ندارد که از نظر فکری بتوانید با آنانی همراه شوید که توجیه گر شرعی اینگونه نقض قوانینند.

سخنرانی شما در سال 1373 در محل کار اینجانب فرهنگستان علوم پیرامون محدوده تمسک به مصلحت ثبت و ضبط است و بعید می‌دانم که در تقلب احوال تغییر نظری برایتان حاصل شده باشد.

چند روز پیش در جلسه‌ای با حضور چند تن از مسئولان نسبتاً بالای نظام سخن از اخبار وقایع اسفبارِ روز و ستمی که بر مردم رفته است، در میان بود. اخباری که به‌طور مستفیض و بلکه متواتراجمالی ثبوت آن مسلم و انکار آن غیر ممکن بود،(باز هم خدا کند دروغ باشد). ناگهان یکی از ذوات محترم سکوت را شکست و با نگاهی عاقل اندر سفیه رو بمن کرد و با پوزخندی معنی‌دار گفت این اعمال که توجیه شرعی دارد!!! خدا می‌داند چنان مغز استخوانم را سوزاند که هنوز بیقرار و ناآرامم. یاد جمله حضرت مولا(ع) افتادم که فرموده است:

ولوکان امرءا مسلما مات من بعد هذا اسفا ما کان عندی ملوما بل کان عندی جدیرا.(نهج البلاغه)

مورخین آورده‌اند که وقتی حجاج بن یوسف ثقفی بدستور عبدالملک مروان خلیفه اموی، برای ایجاد خفقان و اسکات معترضین، همراه چند جلاد وارد کوفه شد مستقیما به مسجد آمد و مردم را فراخواند سپس بالای منبر رفت و اعلام داشت «هان‌ای مردم! نه به کودکانتان رحم می‌كنم ونه به پیرانتان!. بیگناهتان را به جای گناهکار مواخذه خواهم کرد و به صرف گمان تحویل جلادان خواهم داد(آخذ بالتهمة واقتل بالظنه)، همه این‌هااز اختیارات من است و هرچه من مصلحت بدانم عین شرع است!!!»

تفکر فوق دقیقا همان بافته و تافته تفقه مبتنی بر کلام اشعری است که نتیجه‌اش در کتاب المستظهری غزالی به خوبی مشهود می‌گردد.

اگر خدای ناکرده قواعد عمومی جزا و اصول محاکمات رعایت نشود و یا نقض قوانین با توجیهات ضداخلاق انسانی موجه گردد، زندگی به همین شرایط تلخ (العیاذ بالله) باز می‌گرددکه مرگ بهتر ازآن زندگی است.

ما که به پیروی از اهل بیت عصمت و طهارت(ع) و اجتهاد مفتوح مبتنی برکلام عدلیه مبتهج و بر آن مفتخر و شاکر این نعمت بزرگ هستیم، هرگز مجاز نیستیم که در تشخیص حسن عدالت و قبح ستمگری که مردم خردمند ملتمان خودشان به بداهت درک می‌كنند قیمومت شرعی نمائیم و تفکر آنان را تعطیل کنیم.

حضرت آیت الله

حضرتعالی خدمات شگرفی در دستگاه قضایی البته که انجام داده‌ایدکه انکار آن ناسپاسی است، ولی با کمال تأسف وقایعی در دوران ریاستتان به خصوص در روزهای اخیر رخداد که ملت ایران طعم تلخش را هیچگاه از یاد نخواهد برد. وقایعی که چه به دست کارگزاران قوه مجریه انجام یافته باشد و چه بدست ظابطین قضایی و چه بدست دارندگان پایه قضایی همه و همه مسئولش قوه قضائیه‌ای است که شما مسئولیتش را به عهده داشتید.

حضرت آیت الله!

مطمئن باشید شما در راس قوه‌ای قرار داشتید که علیرغم همه ویرانی‌ها و خرابی‌ها به دلیل طبع کار و ساختار باقیمانده از پیش هنوز هم قضات شجاع، متشخص، پاکدامن و دارای و ثاقت قضایی وجوددارند.

شما می‌توانستید با حمایت از استقلال قضایی بسیاری از مشکلاتی که ساعت‌ها وقت قوه مقننه را می‌گرفت و از کارهای مهمتر باز می‌داشت به آسانی حل کنید، که نکردید.

شما در حوادث اخیر می‌توانستید آمرین قانونی در هر پست و مقامی که هستند و مامورین متخلف از موازین اخلاقی را به دست قضات شریف آگاه به قوانین محاکمه کنید که لااقل تا امروز که واپسین روزهای ریاستتان است، نکرده‌اید.

شگفتا! کار قوه قضائیه به جایی رسیده که از یکسو توسط ائمه جمعه موقّته توصیه به بی‌رحمی شوند و حدیث شریف لا دین لمن لا رحم له را فراموش کنند و یا به «گرفتن اعتراف!!» مفتخر گردند و از سوی دیگر توسط ریاست قوه مجریه به رعایت رافت اسلامی و کرامت انسانی مورد خطاب قرار گیرند. البته بسیار خوب سفارشی بود که ایشان فرمودند-شکرالله سعیهم- ولی آیا بهتر نبود که رئیس‌جمهور دولت نهم به جای چنین خطاب بشر دوستانه به جنابعالی یا لا اقل در جنب آن، عتاب قانونی به وزیر کشورشان می‌كردند و وی را تحویل دستگاه عدالت می‌دادند؟ وزیری که تحت مسئولیت وی چنین وقایع شرم‌آوری اتفاق افتاده است مگر می‌تواند مسئول نباشد؟ آیا این نتیجه تاخیر حضرتعالی در اقدام قضایی نیست؟

به موجب قوانین مدون مملکتی کلیه زندان‌های کشور زیر نظر قوه قضائیه اداره می‌شود، و مسئولیتش با این قوه می‌باشد. آیا بهتر نبودکه قبل از صدور فرمان مقام معظم رهبری مبنی بر تعطیل «زندان کهریزک»، شما خودتان دستور بازرسی صادر می‌فرمودید و چنانچه آنرا فاقد معیارهای لازم می‌دیدید مبادرت به تعطیل آن می‌كردید؟ شما آنقدر تاخیر فرمودید تا این مدخل در دائرة المعارف‌های جهانی بنام حکومت دینی ایران در کنار مدخل‌های زندان‌های گوانتانامو و ابوغریب در زمان معاصر با کمال تأسف وارد شد.

از منبع موثقی شنیدم که یکی از مراجع تقلید معاصر که از راه دور محاکمه‌ای که از سیمای ایران پخش می‌شد پیگیری می‌كردند، به همان منبع فرموده بودند که بهتراست لااقل این محاکمات را که ننگی است برای قضای اسلامی!! از تلویزیون پخش نشود.

عزیزانی که با زندگی صاحب این قلم آشنایند می‌دانند که صراحت وی تازگی ندارد و سوابق اوراقی که تحت عنوان گزارش خطاب به شورای عالی قضایی وقت و یا صاحبان مناصب اجرایی نگاشته شده و در بایگانی سازمان بازرسی کل کشور علی القاعده موجود است، گواه و اثبات کننده این مدعاست. صاحبان مناصب اجرایی آنزمان که در عمل به گزارشات این ناصح مشفق و درخواست خالصانه وی مبنی بر اجرای صحیح قوانین را اهتمام نکردند و آنروز او را در پافشاری بر نهادینه کردن زندگی مدنی و تحت لوای قانون را یاری ننمودند، امروز گرفتار کمند نقض قوانین شده‌اند. و باز هم معتقدم نقض قانون به نفع هیچکس نخواهد بود هرچه در آن تاخیر شود ظلم و ستم به همه می‌باشد.

از اینکه سخن به درازا کشید عذر می‌خواهم. آنچه عرض شد دراین روزهای آخرین مسئولیت حضرتعالی هر چند نوشداروی پس از مرگ سهراب است. ولی به هرحال این سطور شاید برای آیندگان مفید و برای شما نقطه افسوسی باشد که ایکاش در حوزه علمیه به کار تدریس و پژوهش ادامه داده بودید و هرگز به این ورطه خطیر پای نمی‌نهادید و به همان نقطه امید استاد شهید بزرگوارتان واصل می‌شدید.

عریضه را با بیتی از غزل خواجه شیراز به آخر می‌برم:

به قد و چهره هرآنکوکه ماه مجلس شد

جهـان بگیـرد اگر دادگستـری دانـد

سید مصطفی محقق داماد-11مرداد88 ‏

آیت الله منتظرى خطاب به حاکمان جمهوری اسلامی:مردم دادگاه هاى شما را با دادگاه هاى استالین و‏ ‏صدام مقایسه می کنند


بسم الله الرحمن الرحيم ‏


( والمومنون والمومنات بعضهم اولياء بعض يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر )‏
(سوره توبه ، آيه 71)‏

‏با كمال تعجب و تاسف ، مردم عزيز و زجركشيده ما اين روزها‏ ‏ناباورانه شاهد پخش غير شرعى و غير قانونى و غير اخلاقى مصاحبه ‏ ‏اسيران و عزيزان در بندشان مى‎باشند; عزيزانى كه بيش از چهل روز‏ ‏است محبوسند و از بين آنان تعدادى هم مظلومانه به شهادت‏ ‏رسيده اند.

‏ ‏اين جانب در پيام هاى قبلى يادآور شدم :
اين گونه اقرارها و اعتراف گيرى ها كه متأسفانه سالهاست در جمهورى‏ ‏اسلامى رائج شده و در زندان هاى غير قانونى و در شرايط كاملا‏ ‏غيرعادى و با فريب و تهديد زندانى و قطع نمودن رابطه او با‏ ‏واقعيت هاى جامعه و با وارد نمودن فشارهاى روحى و جسمى گرفته‏ ‏مى‎شود، بكلى فاقد وجاهت شرعى و قانونى بوده و از منكرات و گناهان‏ ‏بزرگ به حساب مى‎آيد; و از نظر شرعى و قانونى جرم قطعى خواهد بود.‏ ‏كه مباشران و متصديان و آمران آنها بايد محاكمه و تعزير شوند، و از‏ ‏طرفى هيچ محكمه صالحى نبايد و نمى تواند كسى را بر اساس اين گونه‏ ‏اعترافات و مصاحبه ها محكوم به حكمى نمايد.
از امام صادق (ع ) نقل شده كه حضرت امير(ع ) فرمودند: "هر كس با‏ ‏تهديد و تخويف و يا در زندان به چيزى اقرار نمايد، نبايد بر او حدى‏ ‏جارى شود." (وسائل الشيعة ، كتاب الحدود). و در روايت ديگر نقل شده كه آن‏ ‏حضرت فرمودند: "هر كس در اثر ترساندن يا ضرب و كتك و يا در زندان‏ ‏به كارى كه موجب حد است اقرار نمايد، نبايد آن حد بر او جارى شود."‏ (دعائم الاسلام ، ج 2، ص 466).
‏ ‏و به استناد همين روايات است كه همه فقهاى شيعه اقرار و اعتراف با‏ ‏زور و تهديد و در شرايط غير عادى را حتى عليه خود متهم شرعا حجت و‏ ‏نافذ نمى دانند.
علاوه بر آن شكستن شخصيتهاى سابقه دار و موثر در انقلاب و تشكيل‏ ‏نظام به بهانه هاى واهى و ناجوانمردانه خود يكى ديگر از گناهان كبيره‏ ‏است كه آمران و عاملان آن را گرفتار وضعيتى خواهد كرد كه بى ترديد‏ ‏دامن خود آنها را هم خواهد گرفت . مردم مى‎پرسند اين چه نظامى است كه‏ ‏مسئولين بلندپايه قبلى آن در دولت و مجلس و غيره كه بسيارى از آنان‏ ‏در تشكيل نظام نقش موثر داشته اند، به خيانت به كشور متهم مى‎شوند؟!
‏ ‏اين جانب از باب امر به معروف و نهى از منكر و از باب خيرخواهى و‏ ‏نصيحت ، مجددا به تصميم گيرندگان و دست اندركاران امور تذكر مى‎دهم‏ ‏و از آنان مى‎خواهم كارى بكنند تا حقوق تضييع شده مردم در انتخابات‏ ‏جبران شود و اعتماد از دست رفته برگردد و كارى كنند تا مردم راضى‏ ‏شوند; نه اينكه پس از سركوب آنان و زندانى نمودن صدها نفر از مردم‏ ‏معترض ، اقدام به انجام منكر ديگرى كرده و افراد و شخصيتهايى كه به‏ ‏خدمتگزارى به انقلاب و نظام و مردم شناخته شده اند و هر كدام سالها در‏ ‏مسئوليت هاى حساس خدمت نموده اند را زندانى نموده و آنان را در‏ ‏شرايطى قرار دهند تا مجبور شوند در دادگاه نمايشى و فرمايشى‏ ‏بر خلاف عقائد و افكار خود و مطابق ميل حاكمان صحبت كنند و به نفاق و‏ ‏خيانت و به گناهان نكرده اى اعتراف نمايند كه هيچ سنخيتى با آنان ندارد و‏ ‏هيچ انسان عاقلى آن را قبول نمى كند.
چرا كارى مى‎كنند تا مردم دادگاههاى آنها را با دادگاههاى استالين و‏ ‏صدام و ساير ديكتاتورها مقايسه نمايند؟ حاكمانى كه مدعى تشيع و‏ ‏پيروى از حضرت على (ع ) مى‎باشند چرا بر خلاف دستورات آن حضرت در‏ ‏مورد اقرار و اعتراف در زندان و با تهديد و فشار عمل مى‎كنند؟ و چرا‏ ‏چهره اصل دين و مذهب و حاكميت دينى را زير سوال برده و در داخل و‏ ‏خارج خراب و مشوه مى‎كنند؟
‏ ‏به يقين انجام اين مصاحبه ها و گرفتن اين اعترافات دروغ و خلاف‏ ‏واقع از اسيران در بند و پخش آنها، علاوه بر اين كه هيچ مشكلى از‏ ‏مشكلات عديده كشور را حل نمى كند، بى اعتمادى مردم و خشم و عصيان‏ ‏آنان را بيش از پيش در پى دارد و بحران كنونى جمهورى اسلامى را‏ ‏عميق تر خواهد كرد و جايگاه آن را در دنيا ضعيف تر از پيش مى‎سازد. بر‏ ‏حسب قانون اساسى ، كشور متعلق به همه مردم است و آنان حق دارند به‏ ‏وسيله تجمعات آرام و جرائد و حتى راديو و تلويزيون نظرات خويش را‏ ‏ابراز نمايند. چرا راديو و تلويزيون فقط در اختيار حاكميت است ؟ و چرا‏ ‏تجمعات آرام و متين مردم ، چماق و بازداشت و شكنجه و محاكمات‏ ‏كذايى را در پى دارد؟
در خاتمه اين جانب ضمن اظهار همدردى با خانواده هاى داغدار و‏ ‏مصيبت زده كه جوانان عزيز خود را در حوادث بعد از انتخابات از دست‏ ‏دادند، با قلبى محزون ديگر بار به آنان تسليت مى‎گويم و از خداوند‏ ‏بزرگ براى آن عزيزان مغفرت و رحمت الهى ، و براى خانواده ها و‏ ‏بازماندگان معزز آنان صبر جميل و اجر جزيل ، و براى همه زندانيان‏ ‏حوادث اخير آزادى فورى ، و براى متصديان امور تنبه و بيدارى و‏ ‏انعطاف و اعتذار از ملت عزيز را مسالت مى‎نمايم .
‏ ‏والسلام على عباد الله الصالحين و رحمة الله و بركاته .
‏‏1388/5/13‏‏
‏حسينعلى منتظرى ‏

شنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۸۸

سرمقاله کیهان، متن شکایت و دفاعیه متهمان براندازی نرم

- سال ها پیش، زمانی که رفت و آمدی به دادگاه جناحی داشتم دیده بودم که گاه اتفاق می افتاد که متهمی بدون وکیل در دادگاه حاضر می شد. این امر به دلیل آن بود که متهم یا خانواده اش، نه پول گرفتن وکیل را داشته اند و نه وقتی برای آن گذاشته اند. در این موارد قانون برای متهمان وکیلی تعیین می کند با عنوان وکیل تسخیری. حداقل چند باری شاهد بودم که زمان محاکمه محکومی بود و وکیل نداشت. آقای قاضی از وکیلی که در اتاق نشسته بود سوال کرد که آیا در سال جاری به تعداد و دفعاتی که قانون مقرر کرده وکالت تسخیری متهمان را بر عهده گرفته است یا خیر، وقتی جواب منفی بود، همان می شد وکیل تسخیری متهم. پرونده نخوانده و ادعا و دفاعی نشنیده باید می نشست تا جلسه رسمیت پیدا کند و آخر جلسه هم می گفت دفاعیه خود را به صورت کتبی بعدا به دادگاه تسلیم خواهم کرد.
جلسه ای هم که امروز از یک ماه و نیم قبل برنامه ریزی هایش انجام شده بود، کم از این داستان نداشت. متهمانی که اتهاماتشان سبک نیست و خود نیز از جمله افراد سیاسی کشور هستند، در جلسه ای حاضر شدند که به گفته صالح نیکبخت، وکیل چند تن از متهمان، تا یک ساعت پیش از اتمام جلسه از برگزاری دادگاه از آن مطلع نبوده است.
در این شرایط که حق داشتن وکیل، مکالمه با وی و حضورش، نادیده گرفته شده است، چطور می توان به نتیجه آن دلخوش بود که منصفانه باشد؟
- در این دادگاه، متهمان به اعمالی اقرار می کنند که جزو اعتقاداتشان بوده و نوک پیکان نیز موسوی و خاتمی و احزاب اصلاحات است. تمام تلاش متهمان آن است که در جملات تکراری و مکرر بگویند که اصلاحات از اساس اشتباه بوده و هدف آن دوری از آرمان های نظام، انقلاب و امام بوده است. جملاتی که سرمقاله روزانه کیهان است.
- یکی ازمتهمان اشاره ای داشت به توهم میرحسین و بسیار هم بر آن تاکید داشت.این نیز از دیگر نکاتی است که طی یک ماه و نیم اخیر به کرات در مطبوعات (تنها رسانه های موجود که اجازه نوشتن دارند، همان کیهان و رسالت و جوان هستند)، منتشر می شود.
- یکی از نکات جالب، اظهارات کیان تاجبخش بود. چند روز قبل، احمدی نژاد از تمسخر وزارت اطلاعات بر سر ماجرای هاله اسفندیاری صحبت کرده بود(البته او در تلویزیون اعتراف کرد که قصد انقلاب مخملی داشته است) که چطور یک پیرزن 70 ساله می تواند انقلاب مخملی راه بیاندازد؛ اما تاجبخش، در بخشی از صحبت هایش به هدایت بخشی از جنبش توسط هاله اسفندیاری اعتراف کرد. اسفندیاری، پس از پخش اعترافاتش در تلویزیون، به سادگی از کشور خارج شد.
- اتهاماتی در این دادگاه متوجه برخی افراد شده که بعید می دانم مجازات آن توسط قانونگذار تعیین شده باشد. از آن جمله، فیلمبرداری. کاری که طی روزهای پس از انتخابات بسیار مرسوم بود و شهروند خبرنگاران جای خالی رسانه ها را که از همه سوی در تنگنا قرار داشتند انجام می دادند. همین خبرنگاران بودند که صحنه هایی از تخلفات پلیس را در تخریب اموال عمومی به جای اغتشاش گران ثبت کرد و لحظه جان دادن ندا و حمله پلیس و لباس شخصی ها به مردم را، وگرنه که رسانه ملی تنها نان از بیت المال می خورد و نمکدانش را هم می شکند. اگر این ها نبودند که چه کسی خبردار می شد از خیابان های تهران؟ حال اتهام برخی همین فیلم برداری است. نه کلمه بیشتر و نه کمتر. این ها حتی جزو کسانی نیستند که فیلم هایشان را فروخته باشند.
- حمله کنندگان به مردم، جایشان بسیار خالی بود.همچنین کسانی که به کوی دانشگاه حمله کردند. تیراندازی کردند به سوی مردم و گاز اشک آور می زدند. در عوض چند نفری که احتمالا برای دفاع از خود در مقابل ضربات باتوم، چوب و شلنگ و تسمه مقابله به مثل کردند، آن هم نه در شرایط برابر، به عنوان متهم بر روی صندلی نشستند.
- دادگاه تکرار آن چیزی است که طی سال های اخیر بارها و بارها برگزار شده است. حتی آن چه به متهمان داده می شود تا به عنوان دفاعیه بخوانند نیز بسیار تکراری است و طی سالیان هیچ تغییری نکرده و حتی کمترین پیشرفتی در سناریو نویسی نداشته است.
امروز آن چه برای متهمان براندازی نرم خوانده شد، چکیده سرمقاله کیهان بود که در بخش هایی به عنوان متن دفاعیه متهمان هم استفاده شد.



پنجشنبه، مرداد ۰۸، ۱۳۸۸

همراهی چهل روزه گاز و باتوم با آرای سبز

بزرگداشت چهلمین روز کشته شدگان انتخابات ریاست جمهوری همراه با گاز و باتوم برگزار شد.
1- اولین نشانه های خشونت در ایستگاه مترو دیده می شد. داخل سالن ماموران پلیس ایستاده بودند.
2- مسافرکش های بهشت زهرا در مقابل مترو، بیشترین استقبال را از شرکت کنندگان در مراسم چهلم شهدای انتخابات کردند.
3- جوانانی که چوب و باتوم به دست داشتند، برخی جلیقه پوشیده و برخی هم با لباس معمولی، اجازه نزدیک شدن به قطعه 257 را نمی دادند. با فحاشی که معمولاً از نوع ناموسی بود، نعره هایی که می کشیدند و باتوم، مردم را متفرق می کردند.
4- رسانه های خارجی خبر داده اند که پلیس اجازه نداده میرحسین به جمع بپیوند؛ اما بسیاری می گویند که او راس ساعت 4 بر سر مزار ندا آمده و 5 دقیقه هم سخنرانی کرده است. این بخشی از مشکلات روزنامه نگاری شهروندی است که شایعه را خیلی راحت اشاعه می دهند. میرحسین در مراسم نبوده؛ اما کروبی موفق به حضور در جمع مردم شده است.
5- هزاران نفر خود را به بهشت زهرا رسانده بودند. ماموری با بلندگو خطاب به مردم می گفت خیلی مراعاتتان را کردم.سریع تر جمع کنید و بروید و گرنه با شما برخورد می شود. در همین زمان موتورسواران گاز می دهند. مردم با صدای بلند فاتحه می خوانند و راهپیمایی خود را آغاز می کنند که یک ساعت به طول انجامید.
6-مراسم با گاز اشک آور آغاز و به پایان رسید.
7-جمعیت به سمت مترو حرکت کرد تا ادامه مراسم را در اطراف مصلی تهران برگزار کند. مترو تا جایی که می توانست در ایستگاه ها توقف کرد که گاه تا 5 دقیقه هم طول کشید. ترن ها تا حد ممکن آهسته حرکت می کردند. در ایستگاه های مصلی و شهید بهشتی مترو توقف نکرد و همین مساله موجب خشم مردم شد و زمانی که از ترن خارج شدند الله اکبر سر دادند.
8- جمعیت به محض ورود به خیابان مفتح شمالی، مورد نوازش گارد ویژه قرار گرفت. همه بر روی لباسشان و سپرهایشان کلمه پلیس حک شده و اتفاقا همین ها مردم را می زدند و گاز اشک آور هم زدند.
9- ماموران تمام نقاط مرکزی تهران را به تصرف در آورده اند.گویا می ترسند نقطه ای را خالی بگذارند و مردم در آن تجمع کنند.
10- آخرین نیروهای گارد ویژه بعد از آن که خود را از طریق خط ویژه به جنوب خیابان ولی عصر رساند، ساعت 9.45 شب، به سمت شمال خیابان حرکت کردند.

چهارشنبه، مرداد ۰۷، ۱۳۸۸

بزرگداشت کشته شدگان انتخابات در بهشت زهرا

انتخابات دهم ریاست جمهوری ایران، اولین بارهای بسیاری را به همراه داشت. از آن جمله درخواست برای برگزاری مراسم سوگواری و رد آن توسط دولت.
میرحسین موسوی و مهدی کروبی، پیش از این درخواست برگزاری مراسمی به مناسبت کشته شدگان 30 خردادماه و حوادث پس از آن را داده بودند و قرار بود این مراسم در مصلی تهران برگزار شود؛ اما مجوز برگزاری این مراسم صادر نشد.
پیش از این این دو کاندیدای ریاست جمهوری درخواست برگزاری مراسمی برای اعلام اعتراضاتشان را ارایه کرده بودند؛ اما هر بار این درخواست رد می شد و با تجمعات آرام معترضان به نتایج انتخابات که معتقد به تقلب بودند، برخورد شده و به خشونت کشیده می شد.
پس از رد این درخواست، محل این مراسم به بهشت زهرا تغییر کرد.
سحام نیوز گزارش داده است؛ ساعت 16 روز پنجشنبه، میرحسین موسوی و مهدی کروبی با حضور بر مزار شهدای ٣٠ خرداد در قطعه 257 بهشت زهرا در چهلمین روز شهادت این عزیزان یاد و خاطره شان را گرامی می دارند .

یکشنبه، تیر ۰۷، ۱۳۸۸

گلایه های فرزند شهید بهشتی به پدرش:جمهوریت نظام را به بهانه حراست از اسلام ذبح کردند

سیدعلیرضا بهشتی فرزند آیت الله بهشتی که از اعضای ستاد و حامیان میرحسین موسوی در انتخابات دهم ریاست جمهوری بود، در نامه ای خطاب به پدرش از رفتارهای غیردینی و آنچه او تحجر و التقاط می نامد، گلایه کرده است.

هفته گذشته عده ای لباس شخصی با ورود به دفتر روزنامه کلمه سبز در میدان هفت تیر که زیرنظر علیرضا بهشتی منتشر می شد، اعضای تحریریه را بازداشت کردند. در اطلاعیه هایی که پس از آن منتشر شد، اعلام شد که یکی از مراکز جهت دهی اغتشاشات اخیر که از خارج از کشور خط می گرفت، شناسایی و اعضای آن دستگیر شده اند.

مشروح نامه که در سالگرد ترور شهید بهشتی است، در زیر می آید:

پدر، دیدی چه کردند؟

چرا هربار که هفتم تیر می رسد سفرة دل گرفته ام را نزد تو می گسترم؟ شاید چون سایة تو را همچنان بر سرم گسترده می بینم. شاید هم که چون نمی گذارند صدایم شنیده شود، بدنبال چاهی می گردم تا آهی برکشم. شاید هم که برباد رفتن میراث توست که اینچنین آتشم می زند و داغ دیرینه را تازه می کند.
پدر! دیدی که چه روزهایی را شاهد بودیم که امکان بازشناسی تاریخ صدر اسلام را برایمان ممکن ساخت؟ دیدی که سکوت که شکسته شد، چگونه دل ها مملو از امید شد؟ دیدی که عطر راستی و صداقت که فضا را پر کرد، پایه های کاخ های دروغ و ریا به لرزه افتاد؟ دیدی خمودی و خموشی جای خود را به سرزندگی و نشاط داد؟ دیدی که دل هایی که سال ها با انگشتان کلیشه سازان از هم دور نگه داشته شده بود، فاصله ها را شکستند و در کنار هم نشستند؟ دیدی که نسل سومی که با انقلاب، امام، جنگ، شهادت و دینمداری قهر کرده بود، در داوری هایش به تأملی دوباره نشست و مطالباتش را در ادبیات صدر انقلاب جستجو کرد؟ دیدی که زن و مرد و پیر و جوان و روستایی و شهری، چشم امیدشان را به یار دیرینة تو دوختند و به رغم همة اما و اگرها و جوسازی ها، رایت
اعتمادشان را بدست او سپردند؟
اما پدر، دیدی که همان کسانی که پس از شهادت تو زیر لب زمزمه کردند که بهشتی عاقبت بخیر شد و تداوم حیات او به سلطة اسلام لیبرالی می انجامید، چه کردند؟ به بهانة حراست از اسلامیت نظام، جمهوریت نظامی که تو در کنار امام و مرادت و به یاری بسیاری دیگر از همراهان دیروز و امروز معماری کرده بودی را به مذبح سلایق و علایق و داوری های شخصی بردند. خواست مردمی نجیب که با بالاترین درجات آگاهی، حق به سرقت بردة خود را مطالبه می کردند را آشوب طلبی نامیدند، خوننشان را بر قداره بندان خود مباح ساختند، و به نام دین، دینداران را بی دین نامیدند، مذبوحانه به دنبال سرانگشتان بیگانه گشتند و یافته و نایافته، سکوت تلخ، بلند و رسای حق خواهان را با شادکامی دشمنان قسم خوردة انقلاب همانند کردند تا مجوزی برای مشروعیت بخشی به کودتاگران دست و پا کنند.
یاد روزهای سختی می افتم که در مقابل هجمة ناجوانمردانة زبان های پلشت سکوت کردی و افتراها و دشنام ها را از دوستان دیروز و دشمنان آن روز و امروز صبورانه شنیدی و دم فروبستی. تو قربانی التقاط و تحجر شدی: التقاط تو را ترور شخصیت کرد، تحجر در مقابل رضایتمندانه سکوت کرد، و آنگاه بود که فاجعة هفتم تیر به آسانی اتفاق افتاد. این بار اما، روایتی معکوس در کار است: تحجر، اندیشه هایت را بر نمی تابد و تجلی سبز آن را تحمل نمی کند، التقاط شادمانه برحق بودن خود را اثبات می کند، و این تویی که یکبار دیگر به قربانگاه فرستاده می شوی. بگذار که این بار سخنم را با شعری از شفیعی کدکنی به پایان برسانم:
تو در نماز عشق چه خواندی که سالهاست
بالای دار رفتی و این شحنه های پیر
از مرده ات هنوز پرهیز می کنند
......
خاکستر تو را
باد سحرگان
هرجا که برد
مردی زخاک رویید

سید علیرضا حسینی بهشتی
هفتم تیرماه 1388

دوشنبه، تیر ۰۱، ۱۳۸۸

تهران تقسیم بر....نظامی و چوب و باطوم

امروز قرار بود به پاسداشت کشته شدگان درگیری های اخیر تهران، مردم به احترام آنان چراغ های خودرو خود را روشن کنند یا با یک شمع روشن به خیابان بیایند. گروهی قصد داشتند این مراسم را در هفت تیر برگزار کنند. اما نتیجه آن دستگیری بیش از 15 نفر بود.
1- صدا و سیما اعلام کرده شهر در امن و امان است و آشوب گران و اغتشاش کنندگان تجمعی نداشته اند. هیچ تصویری از خیابان های شهر پخش نمی شود.
2- از ساعت 4 نیروهای پلیس، ضد شورش ناجا، سپاه، لباس شخصی هایی که جلیقه سپاه یا کلاه بر سر داشتند و چوب به دست، میدان های میدان های هفت تیر، فردوسی، ولی عصر، توحید، فاطمی، فلسطین، جمهوری، امام حسین، بلوار کشاورز، خیابان حجاب، جمهوری و کوی دانشگاه، چهارراه ولیعصر و چهار راه طالقانی، به طور کامل در اختیار نیروهای نظامی بود. مجموعه این نیروها که تمام این محدوده را در اختیار دارند، بیش از 12 هزار نفر بود که تمامی چهار راه ها و تقاطع های خیابان ها را محدود کرده بودند.
3- نیروهای نظامی و شبه نظامی با استقرار در میادین و خیابان های مرکز و غرب تهران مانع از برگزاری مراسم پاسداشت کشته شدگان تجمع های اخیر تهران شدند.
4- از ساعت 5 گروه های مختلف مردمی قصد رفتن به میدان هفت تیر را داشتند؛ اما با تذکر نیروهای حاضر یا زدن باطوم به زمین یا دیوار، مردم را متفرق می کردند.
برخی دیگر هم خودروهای تک سرنشین یا موتورسواران را متوقف می کردند و کارت شناسایی و گاه لوازم آنها را کنترل می کردند.
5- برخی از نیروهای نظامی، با تذکر به خودروها، آنها را از روشن نگه داشتن چراغ ها منع می کردند.
6- این تجمع با حضور گسترده ماموران که در برخی موارد مانع از تردد افراد به سمت هفت تیر می شدند، در آخرین ساعات روز، بیش از 15 نفر در میدان هفت تیر دستگیر شدند.

7- امروز برای اولین بار ظرف 12 روز گذشته، تلفن های همراه در بسیاری از خیابان ها به غیر از محدوده هفت تیر و خیابان حجاب به سمت وزارت کشور، آزاد بود.
سن برخی از افرادی که در پوشش کامل سپاه بودند یا با لباس شخصی چوب به دست گرفته بودند در مواردی به 16 سال هم می رسید که امروز تعداد این افراد بیشتر بود.
8- ماشین آب پاش پلیس تا ساعت 9 در تقاطع میرزای شیرازی- انقلاب مستقر و آماده بود.
9- در حال حاضر مراکز تجاری بخش مرکزی و غرب تهران از ساعات میانی روز به حالت نیمه تعطیل در می آیند و به دلیل کنترل شدید راه های عبور و مرور این مناطق از ساعت 6 ترافیک بسیار سبکی دارند.
هنگام نماز عصر، تعدادی از نظامیان و شبه نظامیان در بخش شمال غربی میدان ولیعصر و در خیابان نماز جماعت اقامه کردند.
10- صدا و سیمای جمهوری اسلامی، در مواردی به صورت زیر نویس اعلام کرده که بهتر است مردم برای حفظ امنیت خود پس از ساعت 8 تردد کمتری در خیابان ها داشته باشند.

یکشنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۸

حاشیه امن غیرقانونی برای فارس

1- انتشار اخبار کذب بدون تکذیبیه(ممنوع الخروج بودن فایزه و مهدی)
2- عدم استقلال و حفظ بی طرفی
3- یک سویه بودن اخبار
4-زمینه سازی برای انتساب خاتمی و میرحسین به عوامل خارجی
5- انتشار گزینشی اخبار
6- انتشار نظرات پیرامون اخبار بدون نشر اصل خبر
7- روزنامه نگاری شهروندی در محدودیت های اطلاعاتی

9 مورد از دهمین روز از اعتراضات خیابانی

اهم آنچه بعد از گذشت 10 روز از انتخابات در تهران گذشت.
1- سردار رادان، اعلام کرد که هیچ یک از نیروهای پلیس که در روز شنبه برای برقراری آرامش و برخورد با اغتشاش گران در میادین و خیابان های مختلف تهران حاضر بودند، مسلح به هیچ سلاح گرمی نبودند. وی اما اعلام نکرد شلیک گلوله چه به صورت تیر هوایی و چه مستقیم به روی مردم از طرف چه کسانی شلیک شد.(البته وی آن را به گروه های تروریستی نسبت داد.)
2- به گفته سردار رادان، 10 کشته و 100 زخمی حاصل درگیری های روز شنبه است که وی آن نتیجه اعمال خشونت های اغتشاش گران مسلح دانست. "پرس تیوی" شبکه انگلیسی زبان دولتی ایران تعداد کشته ها را 13 نفر اعلام کرد.
3- خبر دستگیری و بازداشت 5 نفر از اعضای خانواده هاشمی رفسنجانی یکی دیگر از اخبار روز یکشنبه بود. یک مقام امنیتی به خبرگزاری فارس گفته است که به دلیل حضور نیروهای تروریستی و منافق در جمع معترضان، برای حفاظت این افراد بازداشت شدند؛ که آخرین ساعات روز یکشنبه آزاد شدند. این افراد یک روز برای حفاظت جانی در بازداشت به سر می برند.
4- یکشنبه تهران نسبت به روز قبل، روز آرامی را گذراند.این آرامش همراه با حضور نیروهای نظامی و شبه نظامی مسلح به باطوم در نقاط مختلف شهر بود. این نیروها از ساعت 3 در هفت تیر، میدان ولی عصر، خیابان فلسطین، میدان انقلاب و دیگر مناطق تهران و میادین اصلی شهر مستقر شدند و هر گونه تردد را تحت کنترل داشتند و در مواردی نیز اقدام به متوقف کردن موتورسواران و کنترل مدارک آنان می کردند. این آرامش در سایه حضور کامل نیروهای نظامی و افرادی که با لباس غیرنظامی اما باطوم به دست بودند، حاصل شد.
5-هم زمان با ورود به مناطقی از جمله ولیعصر و انقلاب و خیابان هایی که ظرف روزهای گذشته درگیری در آنها وجو داشت، تلفن همراه قطع می شود. هنوز سرویس ارسال و دریافت پیامک قطع است(این ماه آبونمان خدمات ویژه نباید در قبوض درج شود.)
6-خبرنگار بی بی سی اخراج شد و همچنان دستگیری افراد مختلف اعم از سیاسی و روزنامه نگاران ر تهران ادامه دارد. به گفته کمیته گزارشگران بدون مرز، تا کنون 23 روزنامه نگار و وبلاگ نویس بازداشت شده اند.
7- خبرگزاری فارس همچنان در حال انتشار اخبار و گزارش هایی است که نویسندگان و گویندگان آن میرحسین موسوی را متهم به انواع اعمال مجرمانه می کنند؛ اما نام آنها مشخص نیست و این مطالب عمدتاً با عنوان یک حقوقدان برجسته یا یک مقام ارشد امنیتی منتشر می شوند.
8- صدا و سیما و خبرگزاری فارس تمام تلاش خود را برای محکوم کردن میرحسین در اقدامات اعتراض آمیز خود می کنند تا جایی که روز یکشنبه شبکه شش تعداد قابل توجهی از نمایندگان مجلس را برای یک گفت و گوی هدایت شده دعوت کرد تا اقدامات کاندیدای معترض را غیرقانونی نشان دهند.
9- سایت های خبری و خبرگزاری های داخلی به غیر از فارس و ایرنا که به صورت خاص اخبار را منتشر می کنند، از انتشار هر خبر و عکسی از وقایع روزهای اخیر منع شده اند. سایت های بسیاری فیلتر شده است. شبکه های ماهواره ای قطع شده است. در این شرایط، انتقال اطلاعات به صورت چهره به چهره یا پست های الکترونیکی است در موارد بسیاری این اخبار شایعه بوده یا به صورت مبالغه آمیز است و به سرعت هم در شهر می پیچد. محدودیت های اطلاعاتی، به تشنج های اخیر دامن زده است.

شنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۸۸

چنگ و دندان سلاح به دستان بر روی سبز دستان

بعد از اجتماعات چند روزه ای که همه با آرامش برگزار شد، نیروهای نظامی امروز سنگ تمام گذاشتند و تمام دندان هایی که بر جگر گذاشته بودند را نشان مردم دادند.
اعتراضات مردمی نسبت به نتیجه انتخابا وارد دومین هفته خود شد. این نوع اعتراضات برای اولین بار در ایران و به صورت خودجوش برگزار می شد و تجمع کنندگان در سکوت، مسیرهایی را می پیمودند. به غیر از مراسم روز دوشنبه هفته گذشته که در آخرین دقایق با تحریک نیروهای نظامی به درگیری کشیده شد، سایر روزها همراه با آرامش بود.
روز شنبه روز متفاوتی برای تهران بود که آن را با آتش و گاز اشک آور و باطوم به پایان رساند.
به طور خلاصه شنبه را می توان این گونه فهرست کرد:
1- از جمعه شب بخش عمده ای از مغازه داران خیابان انقلاب حد فاصل میدان تا چهار راه ولیعصر می دانستند که روز شنبه باید ساعت 11 تعطیل باشند.
2- علاوه بر مغازه ها، سینماها نیز تعطیل بودند.
3- نیروهای نظامی اعم از سپاه، نیروی انتظامی و لباس شخصی ها که برخی جلیقه های سپاه به تن داشتند و گارد ضد شورش، در میادین مختلف مستقر شدند. شروع این جایگری ها از خیابان انقلاب بود. میدان آزادی، جمهوری، توحید، ولی عصر، فردوسی، هفت تیر، امام حسین، سعادت آباد، بهارستان و چهارراه ولیعصر از دیگر مکان های استقرار نیروهای نظامی رسمی و غیر رسمی بود.
4- در کنار نیروهایی که با خود اسلحه، باطوم، اسپری، چوب، شلنگ همراه داشتند و مسلح به جلیقه های ضد گلوله و آتش بودند، ماشین های آب پاش نیز قرار داشت و تعداد قابل توجهی آمبولانس.
5-از میدان امام حسین تا آزادی و خیابان های منتهی به این میادین، در سر هر چهاراه، حداقل 30 نیروی نظامی ایستاده بودند.
6- با گذشت زمان تعداد نیروهای رسمی و غیر رسمی، افزایش می یافت. این افراد مردم و عابران را از ورود به خیابان انقلاب و خیابان های منتهی به آن منع می کردند به خصوص افرادی را که به نظر دانشجو بودند.
7- نیروهای رسمی و غیررسمی در مواردی برای دادن مجوز عبور به افراد مدارک شناسایی آنها و حتی تلفن همراه و کیف آنها را بازرسی می کردند.
8- تلفن های همراه از ساعت 2.5 قطع شد و همچنان طبق روال شب های قبل همچنان ارتباط محدود است.
9- در هر کجا که مردم می توانستد به هم می پیوسند و با صدای "الله اکبر" و "مرگ بر دیکتاتور"، اعتراضات خود را اعلام می کردند که با واکنش شدید نیروهای حاضر روبه رو می شد و علاوه بر نیروهای مستقر در هر محل، موتورسواران یگان ویژه و لباس شخصی نیز وارد عرصه می شدند.
10- نیروهای غیررسمی با فریاد و کوبیدن چوب یا شلنگ هایشان به دیوار سعی در متفرق کردن مردم داشتند و نیروهای رسمی نیز تیرهوایی شلیک می کردند.
11- میرحسین موسوی، در خیابان جیحون به جمعی که تجمع آرام خود را آغاز کرده بودند پیوست و گفت:" انا لله و انا الیه راجعون شروع شده گفته است: از پدرانمان آموخته ایم که نهایتا خون بیگناهان دامن گناهکاران را خواهد گرفت. آماده شهادت هستم. ننگ بر شما ای دولت کودتا." وی از مردم خواست تا در صورت بازداشت وی، دست به اعتصاب ملی بزنند.
12- بر اساس اخبار و مشاهدات، درگیری در خیابان کارگر، کوی دانشگاه و میدان توحید بسیار شدید بوده و چند نفر نیز مورد اصابت مستقیم تیر قرار گرفته اند.
13- نیروهای نظامی علاوه بر استفاده از تیرهوایی و گاز اشک آور برای مقابله با جمعیت، از آب جوش نیز استفاده می کردند.
14- در قسمت هایی از شهر، علاوه بر خیابان های اصلی، درگیری ها به خیابان های فرعی نیز کشیده شده و در مواردی نیز به داخل خانه های نیز برده شده است.
15- صدای الله اکبر امشب بلندتر از شب های قبل بود.
16- رسانه ها همچنان از انتشار هر گونه خبری در مورد این تجمعات و درگیری ها خودداری می کنند و از آن منع شده اند؛ اما خبرگزاری فارس به شیوه ای کاملا قدیمی سعی در ایجاد فضایی دارد تا ریشه و هدایت این اعتراضات را به خارج از کشور ارتباط دهد و همچنان هر روز تعدا قابل توجهی خبر منتشر می کند که به سرعت تکذیب شده؛ اما بر خلاف قانون مطبوعات از درج اشتباه خود شانه خالی می کند.
17- با توجه به محدودیت های ارتباطی تنها راه خبرگیری از آخرین وضعیت درگیری ها باید خود شخصا به خیابان ها رفت و شاهد عینی بود.
نتیجه گیری: مردم همچنان خواستار به دست آوردن حقوق خود هستند. موسوی بعد از 20 سال سکوت، بر عهد خود با مردم ایستاده و صحنه را خالی نمی کند. بوی باروت و گاز اشک آور شهر را گرفته است. من از این همه نیروی امنیتی که می خواهند شهر را امن کنند، می ترسم؛ چرا که رحمی در چشم هیچ کدام نمی بینم همچون همان که ظهر زمانی که برای انجام وظیفه می رفت از پشت موتورش دو بار متلک انداخت و نیشش تا بناگوش باز شد و دوستانش هم لبخند به لب شدند از این شیرین کاری این نیروی امنیتی.