شنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۳

سده، میلاد آتش

از آن روز که هوشنگ با غیظ در بیابان سنگی را به سوی ماری پرتاب کرد و از برخورد دوسنگ آتشی به پا شد،تا امروز ایرانیان دهمین روز بهمن را به پاسداشت تولد آتش جشن می گیرند و بر گرد آن هلهله کنان به شادی بر زمین پای می کوبند.
هرچند امروز این جشن تنها در میان زرتشتیان و در آتشکده هایی به دور چشم اغیار برپامی شود ؛ اما روزی است ایرانی و باستانی.در این روز آتش متولد شد، هرچند آتش یکی از عناصر چهارگانه ای است که خداوند جهان را برپایه آن آفریده؛ اما گروه بسیاری آن را رد کردند.بسیاری به این گروه تهمت آتش پرست بودن زدند و ایرانیانی که پاسداشت آیین های کهن را واجب می دانستند هر روز بیش از قبل به حاشیه رانده شدند.تا آن جا که امروز این مراسم به دور از چشم هر غیرزرتشتی و و در چند معبد به جای مانده از سال های قبل برگزار می شود .
گذشته از آن بسیاری فراموش کرده اند که 10 بهمن ماه سالروز تولد آتش است و روزگاری در این روز جشن سده برپا می شده است.

سه‌شنبه، بهمن ۰۶، ۱۳۸۳

جاده شادی

یکی بود.هيچکس نبود.زير آسمون آبی خدا مردی بود تنهای تنها که دلش گرفته بود. شايد هم شکسته بود. مرده کنار دريای بزرگ به آسمون نگاه می‌‏کرد گاهی هم آه می‌کشيد. چشمای پر آبشو به رو به رو می‌دوخت. تا يکی صدا اومد. بنده من چی شده؟ دلت از چی گرفته؟آسمونو آبی کردم. دريارم اون رنگی کردم تا نيگا کنی و لبخند بزنی. چی شده؟ چه کنم تا که دوباره لب باز کنی؟ بنده اهی کشيد و گفت:جاده‌‏اي بساز برام از اين سر دنيا تا اون سر دنيا که برم قدم زنون دلشاد بشم. دوباره صدا اومد که خرج داره. هزينه و زمان می‌خواد. چيز ديگه‌ای بخواه. مرده باز آهی کشيد و گفت: پس بگو وقتی زنا، ناراحتند دلخورو افسرده‌اند چی کار کنم تا که دلشاد بشن؟ چه جوري ميشه فهميد که از چی يا که ز کی دلخور و افسرده شدن؟ دوباره صدا اومد که بنده من، من همون جاده رو می‌سازم برات.

شنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۸۳

یک پنجره

این یک پنجره است
چارسوق

یک پنجره است