همه منتظر بودند. هرچند ميدانستند نامش که بيايد، همه با تاييد دست بلند خواهندکرد؛ اما خواستيم تا ببينيم کسي توان رودررويي دارد به اعتراض. انتظار به سر آمد. ديگريها با مخالف و موافق رد کردند اين خوان بزرگ و ميزبان مهربان منتخب و همراهانش را.
اين بار به وقت اضافه کشيد. رييس هفتميها گفت. بقيه تاييد کردند. مخالف هم بود ؛ اما رييس گفت بهانه است پس بمانيد تا نماز و ماندند.
فرهنگ را در وقت اضافه نظاره کردند و رييسش را.
گفت: مخالف.
يکي گفت من. رفت که ساز مخالف کوک کند. آن بالا جايي بود که بياستد در مقابل صندلي خالي منتخب و همراهان برجاي نشسته. رييس هفتميها آن بالا نشسته بود. مخالف ايستاد تا صدايش بلند شود.
باز گفتند مخالف. باز گفت من.
گفتند برو بنشين. دير وقت گرفتي. و رفت . بياعتراض. گفتند مخالف. دستي بلند نشد. جز همان اولي ؛ اما گفتند نه. پس نوبت به موافق رسيد.
يکي رفت. قرص ايستاد. شق و رق. صدا بلند کرد. طنين انداخت در هرم هفتميها.
از 8 سال ظلم و ستم به فرهنگ گفت. از لانههاي فساد در اوراق مطبوعه و هل منناصر طلبيد و هيچکس را برازندهتر از صفار هرندي نيافت. پس احسن گويان دعوتش کردند.
سر به زير داشت و چشم به زمين غرق در تفکر.
تبسم تاييدآميز رييس هفتميها را پذيرا شد و رفت آن بالا. آن بالا که کمي پايينتر از رييس هفتميها بود.
نگاهي به دورتادور کرد. جايي ايستاد که 76 مهاجراني از خود دفاع کرد و با رييس هفتميها که آن وقت آن پايين و در ميان جمع بود، مشاعرهاي به راه انداخت و زهر کلام را به جان شعر ريختند هر دو.
او هم شعر گفت.
بدتر از آن که داني که داني که آن چون که من ميدانم ، نداني
اين را در جواب تيرهايي گفت که زهرآلود بود و سپاهي و کيهاني بودنش را به يادش آورده بودند ؛ اما به هردو افتخار کرد.
از کاسه پر شده متديان گفت که تا امروز نمايش و سينما را هرچند که آلوده به فساد بوده ، تحمل کردهاند و نويد داد که انقلابي نو شده و طرحي نو درخواهد انداخت.
نويد داد که سينما ميسازد. سينمايي چند کاره.
او ميگفت و تبسم رييس هفتميها شيرينتر ميشد.
از کتاب گفت ؛ اما نه کتابي که زنداني و دربند بنويسد که آن هجوي بيش نيست. چه فرق ميکند عاليجناب سرخ بپوشد يا سبز.
نقبي زد به 16 سال پيش که تير زهرآلود شبيخون از کمان کشيده شد. همان که خاتمي جمعي را فراخواند براي راهکار و راهکارش رفتن او بود. آن روز هم يکي از کيهانيها بود.
مژده داد به آزادي. امروز روز آزادي است. آزادي مطبوعات و .....کيهان مقدسي که سالها جور را تحمل کرده و هر آن که همچون کيهان باشد. و عذر تقصير خواست از رفتنش که انقلاب بيش از کيهان به او نياز دارد.
نويد روزهايي روشن داد بعد از شب 8 سالهاي که فرهنگ پايمال شد و خون به دل اهل ايمان کرد. گفت . گفت. گفت و همه احسن گفتند. وقت نماز شد و همه رفتند.