یکشنبه، خرداد ۲۹، ۱۳۸۴

سالی که نکوست از بهارش پیداست

هنوز در راه است.هنوز خط پایان را رد نکرده؛ اما دستانش بیش از آن چه همه فکر می کردند قوی است.آن قدر که طی شبی انگشتان پرقدرتش نفس های اقبال، توسعه ،آفتاب و اعتماد را برید.
امروز صفحه های اعتماد بسته شد و آفتاب را در پشت ابرهای سیاه پنهان کرد و قامت اقبال را کوتاه و توسعه را محو کرد؛ اما می دانم فردا آفتاب زندگی همه را زیر پای چکمه پوشانش له،ریشه های توسعه را قطع، اعتماد را از همه سلب و اقبال زندگی و تنفس را از همه خواهد گرفت.

فرصتی که شاید هیچ گاه تکرار نشود

هنوز فرصت باقی است.هنوز پرچم پیروزی برای هیچ یک از کاندیداها بالا نرفته و سوت پایان زده نشده؛ اما خیابان ها رنگ و بوی تازه ای پدا کرده.مردانی با لباس های سبز.مثل آن موقع ها.هنوز فرصت باقی است و برنده اعلام نشده ؛ اما روزنامه ای بسته شد.خنده های تمسخرآمیز شهردار تهران حواله خبرنگاران شد.هنوز فرصت باقی است تا هرچه رشته ایم پنبه نشود؛ اما دستانی بالاتر از اراده مردمی هست که همه را به سکوتی سنگین وادار می کند.
هنوز فرصت باقی است؛ اما از چیزی که می بینم می ترسم.می ترسم که فرصت ها بسوزد. و دیگر هیچ گاه تکرار نشود.

نامه کروبی به رهبر در اعتراض به تقلب در انتخابات

مهدي كروبي در ادامه اعتراضات خود به روند برگزاري انتخابات نهمين دوره رياست‌‏جمهوري، در نامه‌‏اي سرگشاده به مقام معظم رهبري ضمن اعلام استعفا از كليه مسووليت‌‏هاي سياسي، بار ديگر بر پيگيري اعتراضات خود از سوي ايشان تاكيد كرد.
متن كامل نامه مهدي كروبي به اين شرح است: بسمه تعالي مقام معظم رهبري حضرت آيت‌الله خامنه‌اي مدظله‌العالي با سلام و تحيت روز شنبه پس از آن كه اينجانب از عزم برخي از نهادهاي قدرت براي تغيير جهت راي مردم اطمينان حاصل كردم، ضمن برگزاري مصاحبه، مطابق رويه معمول خويش و براساس اصل 57 قانون اساسي از حضرتعالي درخواست كردم براي اصلاح انحرافي كه در حال انجام بود، دخالت كرده دستور مقتضي صادر فرماييد، اما براساس آنچه دفتر جنابعالي اعلام كرده است پاسخ شما به درخواست اينجانب به شرح ذيل است: "به آقاي كروبي بگوييد: من رئوس مطالب شما را نگاه كردم. مطالبي كه شما گفتيد به كلي دور از شأن شما و در جهت ايجاد بحران در كشور است.‌ آيا متوجه هستيد كه چه كار داريد مي‌كنيد؟‌ آيا متوجه هستيد كه ايجاد بحران و بدبين كردن مردم كاملاً در جهت خواست دشمناني است كه خيز برداشته‌اند براي اين كه بلايي بر سر انقلاب و نظام جمهوري اسلامي در بياورند كه همه شما را دربرخواهد گرفت. اگر اعتراض به انتخابات داريد مگر راه قانوني وجود ندارد؟ چرا فضا را خراب مي‌كنيد؟ ممكن است ديگران نيز اعتراضات مشابه داشته باشند. آيا حق مي‌دهيد آنان فردا همه چيز را زير سوال ببرند؟ من از شما مطلقاً انتظار چنين برخوردي ندارم و من به حول و قوه الهي نخواهم گذاشت افرادي در كشور بحران ايجاد كنند." ( مطالب عيناً در نامه كروبي ذكر شده است)مشاهده پيام حضرتعالي اينجانب را وادار كرد كه با طرح چند نكته مصدع اوقات شوم:1- من در شرايطي وارد عرصه مبارزات انتخاباتي شدم كه عزمي يكپارچه را براي منصرف كردن و تغيير دادن تصميم خود مشاهده مي‌كردم. نهادهاي مختلف قدرت با ارائه نظرسازي‌هاي بسيار شبيه به هم اينجانب را فاقد پايگاه مردمي جلوه مي‌دادند و كساني در دستگاه‌هاي مختلف حكومتي براي ايجاد نگراني در من تلاش مي‌كردند. از عده‌اي در دفتر رياست‌جمهوري تا بعضي از وابستگان به بيت مكرم حضرت امام(ره) تا گروهي در وزارت اطلاعات و وزارت كشور و حتي( به قرار مسموع) برخي از نزديكان حضرتعالي با تاثيرپذيري از نظرسازي‌هاي قلابي ترجيع‌بند محافل خاص در مورد عدم اقبال مردم به من تكرار مي‌كردند و حتي متاسفانه تعداد زيادي از استانداران در محافل خصوصي و عمومي از تصميم من ابراز تعجب مي‌كردند و حتي استاندار لرستان از راي 7 درصدي من در ميان مردم لرستان سخن گفت. صحت و سقم اين ادعاها روز جمعه 27 خرداد مشخص شد. ورود من به عرصه انتخابات با تاكيد فراوان بر حفظ اصول و آرمان‌هاي امام(ره) و انقلاب و با نيت تقويت مباني جمهوريت و اسلاميت با اعتماد به پشتيباني مردم و هواداران واقعي امام(ره) و انقلاب موجب شد حتي عده‌اي معدود از افراد نزديك به مجمع روحانيون به مخالفين ملحق شوند اما در مقابل استقبال و هواداري مردم از گرايش‌هاي گوناگون و به خصوص جواناني را به دنبال آورد كه اشتياق و شور و حال مبارزات انتخاباتي را به سطحي غيرمنتظره رسانده، فضاي يخ‌زده ماه‌هاي پاياني سال قبل را شكستند. من در سفرهاي متعدد به نقاط مختلف كشور با اقشار مختلف مردم گفت‌وگو كردم و در جريان مشكلات واقعي و مطالبات حقيقي‌شان قرار گرفتم و امروز با افتخار اعلام مي‌كنم كه مردم نه چنان كه عده‌اي متحجر مي‌گويند، از اصلاحات روگردان شده‌اند و نه آن طور كه عده‌اي تازه به دوران رسيده ادعا مي‌كنند از جمهوري اسلامي حقيقي با قرائت امام خميني(ره) بيزار شده‌اند. اجازه دهيد به عرض شما برسانم اگر همه نهادهاي قدرت، دستگاه‌هاي اطلاعاتي و به طور كلي مراكز تصميم‌گيري به جاي اتكا به گزارشات مشكوك، به روش اينجانب ارتباط مستقيم با مردم را در پيش بگيرند، بسياري از مشكلات حل خواهد شد. من بسيار متاسفم كه يك خبرنگار عرب‌زبان كه براي تهيه گزارش از جريان انتخابات به‌ايران آمده بود، واقعيات جامعه را درك كرد و پيش از انتخابات با اظهار تعجب به تناقض ميان نظرسنجي‌هاي قلابي و نظر واقعي مردم اشاره كرد. اما بعضي از دستگاه‌هاي مسوول تا آخرين روز بر انتشار نظرسازي‌هاي خويش و آشفته كردن ذهن مسوولان سطح بالاي كشور احراز داشتند. حضرت‌ آيت‌الله خامنه‌اي!من در تمام سفرهاي استاني ضمن تبيين برنامه‌هاي خود به كرات‌ اين نكته را مورد تاكيد قرار دادم كه پيروزي در انتخابات اولويت دوم من است و حضور پرشكوه مردم در انتخابات برايم اهميت بيشتري دارد به طوري كه شايد بسياري از مردم تصور كردند اينجانب نه با هدف پيروزي بلكه فقط به عنوان وسيله‌اي براي گرم كردن تنور انتخابات وارد عرصه شده‌ام و شايد بعضي از آراي مردم را به دليل همين افراط در تاكيد بر اولويت حضور پرشكوه مردم بيش از راي دادن به شخص خودم از دست دادم.به هر حال هر چه بود انتخابات برگزار شد و من به خود مي‌بالم كه بيش از تمام كانديداها به ميان مردم رفته و آنها را به استفاده از حق انتخاب خود، تشويق كرده‌ام و همين جا از مردم بزرگوار كه با ريختن بيشترين آرا به نام من در صندوق‌هاي راي پاسخ مناسبي به اينجانب دادند، سپاسگزاري و در برابر بزرگواري‌شان سر تعظيم فرود آورده، علاوه بر ‌اين مراتب احترام خويش را به كساني كه به ساير كانديداهاي محترم راي داده‌اند، به خاطر حضور در انتخابات، تقديم مي‌دارم.حضرتعالي استحضار داريد كه در تمام دوره‌هاي گذشته از ساعات پاياني راي‌گيري مي‌توان جهت‌گيري راي مردم را تخمين زد و از نخستين ساعات شمارش آرا نتيجه انتخابات براي مجريان و ناظران قابل پيش‌بيني است. ‌اين دوره نيز تابع همين قاعده بوده و از حدود نيمه‌شب مراجعات حضوري و تماس‌هاي تلفني حكايت از راي بسيار گسترده مردم به اينجانب بود. گزارشات غيررسمي هم نشان مي‌داد كه در حدود نيمي از استان‌ها‌ اينجانب داراي بالاترين راي هستم. حدود ساعت سه بامداد شنبه بيست و هشتم خردادماه كه ثبت رسمي آرا در سايت انتخابات آغاز شد، تمام آمار‌هاي رسمي راي اينجانب را بسيار بالاتر از ساير كانديداهاي محترم نشان مي‌داد. ساعت پنج بامداد كه اينجانب به استراحت پرداختم، راي بنده حدود 25 درصد و راي ساير كانديداها كمتر از بيست درصد بود. در همان ساعات بعضي از دوستان با توجه به آراي شصت و هفتاد درصدي در بعضي استان‌ها، معدل بيست و پنج درصدي ثبت شده به نام اينجانب را مشكوك مي‌دانستند اما پس از حدود دو ساعت كه از خواب بيدار شدم، مانند بيداري از خواب اصحاب كهف، دريافتم كه همه چيز تغيير كرده است. سخنگوي شوراي نگهبان در مصاحبه‌اي كودتاگونه در ساعات اوليه صبح با دستپاچگي كامل و برخلاف رويه نشان داد كه اعلام آراي مردم از مجراي قانون وزارت كشور مطلوب بعضي از مراكز قدرت و افراد ذي‌نفوذ نيست. اينجانب حدود ساعت هشت و نيم صبح با مسوولان وزارت كشور تماس گرفتم كه آنها نيز از‌اين حركت شوراي نگهبان و صدا و سيما - كه به قرار مسموع بدون اطلاع مديريت صدا و سيما انجام شد - ابراز تعجب كرده و اعلام كردند براساس اطلاعاتي كه بلافاصله از صورتجلسه نهايي اخذ آرا در حوزه‌هاي انتخابيه استخراج و مستقيماً وارد سايت كامپيوتري وزارت كشور مي‌شود، اينجانب كماكان در رتبه اول قرار دارم. راي مردم به اينجانب كه برخلاف انتظار و به‌رغم تلاش گسترده افرادي در نهادهاي مختلف براي تخريب پايگاه اجتماعي اينجانب به صندوق‌ها ريخته شد، در حالي بود كه بخش‌هايي از سپاه و بسيج در بسياري از شهرستان‌ها از طريق پرداخت برخي وجوه به بعضي از مراكز و هيات آنها را به خدمت گرفته بودند و همچنين با حضور غيرطبيعي بر سر صندوق‌ها، به طور غيرقانوني براي فرد ديگري تبليغ مي‌كردند.موضوع دخالت احتمالي بخش‌هايي از سپاه و بسيج را اينجانب قبلاً به صورت حضوري به عرض جنابعالي رسانده بودم و آنگونه كه شنيده‌ام وزراي كشور، اطلاعات و دادگستري نيز طي نامه‌اي آن را به جنابعالي منعكس و خواستار اتخاذ تدابير لازم براي جلوگيري از وقوع آن شده بودند. همچنين برخي دوستان تاكيد مي‌كردند بيشترين تقلب‌ها در ساعات پاياني شب انجام مي‌شود و لذا اينجانب به وزير كشور پيشنهاد كردم ساعات راي‌گيري بيش از حد ضرورت تمديد نشود كه ايشان اعلام كرد ممكن است از برخي مراكز قدرت بر‌اي تمديد مكرر ساعات راي‌گيري فشار وارد شود.آنچه امروز به عرض حضرتعالي مي‌رسانم براي تاكيد بر راي خود نيست زيرا معتقدم ملت‌ايران به خوبي مي‌داند اينجانب منتخب اول آنها هستم و هر چقدر هم كه اختيارات نظارتي شوراي نگهبان توسط خود آن شورا توسعه يابد، حركت كودتاگونه آن شورا در اعلام غيرقانوني نتيجه‌اي غير از نتايج اعلام شده توسط وزارت كشور آن هم در ساعات اوليه بامداد روز بعد از انتخابات، قابل توجيه نخواهد بود و تنها مي‌توان آن را لطف الهي براي افشاي يك برنامه از پيش طراحي شده دانست كه قبلاً توسط يكي از روزنامه‌ها زمينه‌سازي شده بود. اينجانب كه اين روند را خطرناك مي‌دانستم، ابتدا خبر تصميم خود براي برگزاري مصاحبه مطبوعاتي و افشاگري نسبت به تحولات مشكوك انتخاباتي را به دفتر جنابعالي اعلام و هفت ساعت پس از آن در مصاحبه خود ضمن تقدير از حضور پر شور مردم در انتخابات، نگراني خويش از روند موجود را ابلاغ و در عين حال به صراحت اعلام كردم كه در نظام ما رهبري با اختيارات گسترده حضور دارد و اينجانب از ‌ايشان تقاضا مي‌كنم به موضوع وارد شوند و جلوي انحرافي كه توسط باند مشخصي از سپاه و برخي مراكز قدرت طراحي و با حمايت شوراي نگهبان انجام شده را بگيرند. هم اكنون نيز با تاكيد مجدد بر آنچه در مصاحبه گفته‌ام از حضرتعالي تقاضا دارم براي رسيدگي به دخالت‌هاي غيرقانوني و تلاش‌هاي غيرمجاز بخش‌هايي از سپاه و بسيج كه بر سرنوشت انتخابات تاثير داشته است، دستور لازم را صادر فرماييد. حضرتعالي استحضار داريد شوراي نگهبان در زمان حضرت امام(ره) نيز گام اوليه‌اي براي دخالت فراقانوني در انتخابات برداشت و تلاش كرد انتخاب مردم تهران در مجلس سوم كه خلاف ديدگاه سياسي اكثريت اعضاي شوراي نگهبان بود را باطل نمايد. البته خوشبختانه آن روز شوراي نگهبان در‌اين راه هيچ همراه و همفكري نداشت و نه وزارت كشور مانند امروز بي‌خاصيت و ناتوان بود و نه صدا و سيما مانند امروز تحت فشار گروه‌هاي خاص قرار داشت. در عين حال امام(ره) در برابر نخستين نشانه‌هاي دخالت غيرقانوني آن شورا در انتخابات ايستاد و اكنون نيز اينجانب از شما تقاضا دارم براي نجات انقلاب، اسلام و كشور از تبعات دخالت‌هاي غيرقانوني بخشي از سپاه و نيز توقف روش‌هاي بدعت‌آميز شوراي نگهبان، دستور لازم را صادر فرماييد. اميدوارم همان طور كه ورود امام(ره) به موضوع انتخابات مجلس سوم از‌ ايجاد انحراف توسط شوراي نگهبان جلوگيري كرد، دستور حضرتعالي به عنوان جانشين امام(ره)، از روند خطرناكي كه نتيجه آن بي‌خاصيت شدن راي مردم است جلوگيري نمايد. در كنار طرح اين تقاضا، طرح چند نكته را ضروري مي‌دانم:1- من در همه صحنه‌ها و فراز و نشيب‌ها نشان داده‌ام كه حراست از اصل انقلاب، نظام، اسلام و حقوق مردم براي اينجانب از هر چيز مهمتر است و نگراني از تخريب‌ها، حملات و اقدامات احتمالي مرا از انجام وظيفه باز نخواهد داشت. اينجانب همان‌‏گونه كه بي‌مهري از نزديكترين دوستان و برخي متحدان سياسي را به خاطر تاكيد بر حفظ اصول و ارزش‌ها پذيرفته‌ام، اكنون حاضرم به خاطر دفاع قدرتمندانه از حق انتخاب آزاد مردم نيز تبعات احتمالي را پذيرا شوم. 2- در طول ماه‌هاي گذشته به مناسبت‌هاي مختلف بر بي‌طرفي رهبري نظام در انتخابات تاكيد كرده‌ام اما در عين حال به صور مختلف تلاش كردم از نظر احتمالي جنابعالي نسبت به برخي كانديداها اطلاع حاصل كنم زيرا عقيده داشتم اگر جنابعالي نسبت به كانديداي خاص نظر مثبت داريد - اگر چه اين كار را مفيد نمي‌دانستم - از كانديداتوري خودداري كنم زيرا تصور مي‌كردم در آينده مشكلات ايجاد خواهد شد. اما برداشت اينجانب از سخنان و مواضع حضرتعالي اين بود كه مهمترين نكته براي شما، حضور گسترده مردم در انتخابات است. 3- به‌رغم شفافيت مواضع جنابعالي، اخباري مبني بر حمايت فرزند محترم شما - آقا سيد مجتبي - از يكي از كانديداها منتشر شد كه پس از به تواتر رسيدن اين اخبار نگران شدم كه مبادا‌ اين موضوع مرتبط با ديدگاه حضرتعالي باشد اما تجربيات سابق و شناختي كه از شما داشتم مرا مطمئن كرد كه اين موضوع نظر شخصي ايشان است. پس از آن هم شنيدم كه يكي از بزرگان به جنابعالي گفته‌اند كه "آقازاده حضرتعالي از فلان شخص حمايت مي‌كند و شما فرموده‌ايد‌ ايشان آقا است نه آقازاده" و به هر حال مشخص شد كه آن حمايت‌ها نظر شخصي آقا مجتبي بوده است. در عين حال كماكان خبرهايي در مورد فعاليت ايشان به نفع يكي از كانديداها - كه سه روز قبل از انتخابات ناگهان ستاره بخت او افول كرد و عنايت‌ها به طرف فرد ديگر سرازير شد - و حتي رفت و آمد به ستاد انتخاباتي آن كانديدا منتشر شد.حضرتعالي به خوبي واقف هستيد كه دخالت‌هاي نسنجيده اطرافيان برخي از مقامات روحاني و سياسي در سال‌هاي گذشته تبعات منفي فراواني براي كشور و نظام داشته است و لذا اينجانب از سر اخلاص، احترام و دلسوزي از جنابعالي تقاضا مي‌كنم اجازه ندهيد تجربه ديگري به تجربه‌هاي تلخ گذشته اضافه شود در عين آنكه اطمينان دارم شخصاً از برخي اقدامات مورد نظر حمايتي نكرده‌ايد و شايد مخالف آنها نيز بوده‌ايد و اكنون نيز با هوشمندي كه از حضرتعالي سراغ دارم مطمئنم براي رفع شائبه‌هاي احتمالي موجود تدبيري خواهيد‌ انديشيد چون جنابعالي جانشين امامي(ره) هستيد كه وقتي در يك حادثه عده‌اي مدعي شدند مرحوم آيت‌الله حاج آقامصطفي خميني باعث ‌ايجاد محدوديت‌هايي براي ارتباط مردم با امام(ره) شده است، به‌رغم جايگاه فكري و فقهي آن مرحوم دستور داد كه "‌ايشان در كارهايي كه مربوط به من است دخالت نكند".4- ضمن تاكيد بر تقاضاي خود - بازشماري آرا در برخي حوزه‌هاي مشكوك، استفاده از روش‌هاي كامپيوتري براي كشف آراي تكراري و نيز شناسايي منبع و مجوز پرداخت بعضي از وجوه در روزهاي منتهي به انتخابات - به استحضار حضرتعالي مي‌رسانم، نتيجه انتخابات هرچه باشد ديگر در اين باب مصدع حضرتعالي نخواهم شد. 5- معتقدم سپاه بر خون جواناني بنا شده است كه همه آنها شاهد و ناظر بر اعمال ما هستند و حفظ سپاه را براي حراست از كشور و انقلاب ضروري مي‌دانم. همچنين يقين دارم اكثريت نيروهاي جان بر كف سپاه نيز از برخي مسائل موجود ناراضي هستند. همان طور كه اكثر آنها با برخي فعاليت‌هاي اقتصادي كه به نام اين نهاد مقدس انجام مي‌شد مخالف بودند. خوشبختانه جنابعالي دستوراتي براي جلوگيري از فعاليت‌هاي اقتصادي توسط نيروهاي نظامي صادر و از خطرات اين كار جلوگيري كرديد. اينجانب از شما تقاضا مي‌كنم با رهنمود ديگري بخشي از سپاه و بسيج را كه در كارهاي سياسي وارد شده‌اند، از‌ اين اقدام - كه خطر آن به مراتب بيش از اقدامات اقتصادي است - بر حذر داريد. من معتقدم كه اگر قرار است عده‌اي از دوستان در سپاه و بسيج به مراكز قدرت دسترسي پيدا كنند، بهترين كار آن است كه اين مسووليت‌ها مستقيماً به آنها محول شود نه آنكه اعتبار سپاه را خرج رساندن عده‌اي به قدرت نمايند و در‌اين راه مرتكب اقدامات غيرقانوني شوند. ‌اين نكته را از آن جهت عرض مي‌كنم كه حضرتعالي در پيام شفاهي خود براي اينجانب اعلام فرموده‌ايد اجازه بحران‌سازي در كشور نخواهيد داد و من معتقدم بحران ناشي از دخالت‌هاي نابجا در انتخابات خطرناك‌ترين بحراني است كه امروز و‌ آينده كشور را تهديد مي‌كند. 6- امروز مشخص شد روش اعتدال‌گونه و همراه با حفظ اصول و آرمان‌ها كه همواره مورد توجه اينجانب بوده و اتفاقاً منجر به دشمن‌تراشي‌هاي فراوان براي اينجانب در ميان صاحبان سلايق مختلف شده است، با مقاومت‌هاي فراواني روبه‌رو است و لذا به نظر مي‌رسد راحت‌ترين كار براي اينجانب آن است كه از همه فعاليت‌هاي سياسي كناره‌گيري كنم اما وفاداري به راه امام(ره)، دين نسبت به اسلام و انقلاب و قدرشناسي نسبت به مردم، حقير را از عافيت‌جويي بر حذر مي‌دارد. لذا تصميم به تشكيل حزبي فراگير و غيرحكومتي گرفته‌ام. خوشبختانه سفرهاي چهار ماه اخير، اينجانب را با ميليون‌ها ‌ايراني متدين، خالص و دلسوز آشنا كرد كه دغدغه اصلي آنها حفظ اصول و در عين حال رفع مشكلات فراوان جامعه است و اكنون مطمئن هستم اكثر آنها آمادگي دارند در تشكيل حزبي فراگير با اينجانب همكاري نمايند. حزبي كه اينجانب تشكيل مي‌دهم - و هر كس كه اكثريت اعضا خواستند دبيركل آن خواهد بود - هم از حيثيت ملت بزرگ و شريف ايران دفاع خواهد كرد و هم براي شفاف شدن مواضع و تقويت مباني تحزب اقدام مي‌نمايد و هم به شدت با دو گروه كه دشمنان اصلي انقلاب و كشور هستند، يعني اقتدارگرايان متحجر و سكولارهاي مخالف نظام، مرزبندي خواهد داشت. حزب مورد نظر اينجانب به شدت در برابر كساني كه با راي مردم مخالف هستند - و حتي از ابراز ‌اين عقيده متحجرانه ابا ندارند -‌ايستادگي خواهد كرد و اگر لازم باشد آنها را به مردم معرفي مي‌كند. 7- اينجانب بارها در سال‌هاي گذشته از‌ اينكه تعدادي از احزاب توسط قدرتمندان درست شده و رقابت را در ساير احزاب و گروه‌ها سخت كرده‌اند، انتقاد كرده‌ام. امروز براي آنكه خودم مشمول اين انتقاد نباشم و شائبه هرگونه سوءاستفاده از قدرت سياسي و اجرايي در تشكيل و ادامه فعاليت حزب منتفي شود، ضمن تشكر از ابراز اعتماد جنابعالي، از‌ اين لحظه از كليه مسئوليت‌هاي سياسي از جمله مشاورت حضرتعالي و عضويت مجمع تشخيص مصلحت نظام استعفا مي‌دهم. قاعدتاً با شناختي كه از اينجانب در بين همه دوستان از جمله حضرتعالي وجود دارد، همگان مطمئن خواهند بود كه اينجانب كماكان بر اصول و آرمان‌هاي خود پافشاري خواهم كرد و اجازه نخواهم داد مرزهاي ضروري با افرادي كه مباني اصلي نظام يعني جمهوريت و اسلاميت را قبول ندارند شكسته شود. اگرچه در هر شرايطي حتي دفاع از حقوق شهروندي كساني كه با آنها اختلاف عقيده دارم - چه متحجران و چه سكولارهاي مخالف حكومت ديني - را فراموش نخواهم كرد و به عنوان يك وظيفه بر آن پافشاري مي‌نمايم. سلامتي جنابعالي، آباداني ايران و سربلندي نظام جمهوري اسلامي را از درگاه حضرت احديت مسألت مي‌نمايم.
مهدي كروبي

چهارشنبه، خرداد ۲۵، ۱۳۸۴

دختری که اصلا معصوم نبود

-روز اول همه چيز به نفع يک نفر بود
اتاق تقريبا بزرگ است.دخترک يک گوشه کز کرده.صورت آفتاب خورده‌‏اش با اون چشماي سياه درشت، علاوه بر زيبايي، حالت دوست داشتني و خاصي بهش داده.
به نظر ساده و بي‌‏آلايش مياد.آخه مگه آدم توي 13-14سالگي هم پليد ميشه؟!
آرام نشست.چقدر مظلوم به نظر مي‌‏رسيد.شايد هم معصوم.طفلک چقدر کم سن و سال بود.عجب زمونه‌‏اي شده.يه دختر بچه بي‌‏گناه و تنها حتي براي لحظه‌‏اي نمي‌‏تونه توي يکي از اين خيابوناي شهر قدم بزنه يا خريد کنه؟
تو چشماش زل مي‌‏زنم.مي‌‏خواد لبخند بزنه که لباي داغمه بسته‌‏اش به خون مي‌‏شينه و درد توي صورتش پر مي‌‏شه.
-روز دوم، همه چيز به نفع همان نفر اول بود
توي اون چشماي مظلوم ، شايد هم معصوم چيزي بود.انگار التماس مي‌‏کرد"کمکم کنيد"، "دستامو بگيريد"، "تنهام"،"بي‌‏پناهم".همه‌‏اش از اين چيزا بود.شايد هم مثل اينها.
اما اون طرف ديوي بود، پست فطرت.چطور تونسته بود از تنهايي و بي‌‏دفاعي اين موجود مظلوم سوء استفاده کنه؟ظاهر پسر هرچند مرتب بود؛اما شرارت از چشماش مي‌‏باريد.پسرک يه گوشه روي زمين نشسته.ظرف چند ساعت حسابي کتک خورده ؛ اما چيز زادي نگفته.
-روز سوم همچنان همه چيز به نفع همان نفري بود که از اول بود
دخترک هنوز روي اون صندلي نشسته بود. اونقدر ترسيده که حتي قادر نيست بگه توي اون چند روز چه اتفاقي براش افتاده. شايد هرکس ديگه‌‏اي هم که جاي اون بود همين وضع رو داشت. اون هم در مقابل اون ديو سيرت آدم نما. واقعا که.
طفلک حتي سرش رو بالا نمي‌‏کنه. شايد خجالت مي‌‏کشه، شايد هم ترسيده، آخه يه دختر 13 ساله مگه از زندگي چي مي‌‏دونه واقعا که چقدر......
روز چهارم همه چیز یه جور ديگه شد
طفلک هنوز هم همون گوشه نشسته بود. ميون اون همه افسر آگاهي ، مامور، متهم و شاکي
کلي معذبه؛ اما اين بار برعکس روزهاي قبل ساکت نيست.
آهسته صحبت مي‌‏کند، انگار اشتباه مي‌‏شنوم، خدايا اون که مظلوم شايد هم معصوم بود، پس...........
روز سه شنبه وقتي که بابام از خونه رفت بيرون، من هم زدم بيرون. بعد از طلاق اون دوتا من با بابام زندگي مي‌‏کنم.
البته گاهي هم مي‌‏رم پيش مامانم.
قبل از اين که از خونه بيرون بيام، به امير زنگ زدم، نمي دونم چرا اونو انتخاب کردم. از ميون 42 دوستم، اونو بيشتر از همه دوست دارم. بچه با معرفتيه، سه چهار بار باهاش قرار گذاشته بودم.
گفت: بريم قدم بزنيم.
گفتم: باشه.
گفت: بريم خونه ما، مامانم نيست.
گفتم: باشه.
رفتيم اونجا{....}
وقتي خواستم بيام بيرون، حسن اومد. مي دونست اونجا هستم. امير بهش زنگ زده بود. چندتا ديگه از بچه‌‏ها هم اومدند.
خونه شلوغ شد. خوشم نمي‌‏ياد.
حسن گفت: بريم زير زمين.
گفتم: باشه. رفتيم.{....}
ظهر يا بعد از ظهر بود که بالاخره تونستم از دست اونا خلاص شم. البته بچه‌‏ها اصرار داشتند که بمونم؛ اما خسته شده بودم.
وقتي بيرون اومدم به احسان زنگ زدم.
گفت:ماشين بابام دستمه.
احسان 18سالشه و از اون بچه پولداراي بي‌‏غمه.از بي‌‌‏خياليش خوشم مي‌‏آد.با پژو باباش اومد دنبالم.سوار شدم.چندتا کوچه و خيابون و بالا و پايين کرد تا رفت داخل يه کوچه خلوت.فکر کنم يکي از خيابوناي بالاي شهر بود.اونجا ايستاد{....}
بعد يه گشتي زديم و چون ديرش شده بود، منو پياده کرد و رفت.
هوا کم کم داشت تاريک مي‌‏شد،کمي سرد بود؛ اما حوصله خونه رفتنو نداشتم.دلم خواست آزادانه قدم بزنم، هوا بخورم،دوستاي جديد پيدا کنم و يادي از دوستاي قديم کنم.
يه لحظه دلم براي سينا تنگ شد.از سه ماه پيش با هم دوست بوديم؛ اما از وقتي قرار شد براي کنکور بخونه، ديگه نديدمش.خيلي دوستش داشتم.مثل آلماني‌‏ها بود.مودب و کمي خجالتي.منم خيلي دوست داشت.
بهش زنگ زدم.تا صدامو شنيد شناخت.خيلي خوشحال شد.گفت مي‌‏خواد ببينمت.قبول کرد.گفت برم خونه دوستش نيما. رفتم. نيما تنها بود{....}.
45دقيقه‌‏اي طول کشيد تا سينا اومد. واي خداي من چقدر دلم براش تنگ شده بود. نيما خيلي زود از اتاق بيرون رفت و ما رو تنها گذاشت{....}.
شب اونجا موندم.صبح از بچه‌‏ها خداحافظي کردم و از خونه بيرون اومدم.قدم زنان در خيابان راه مي‌‏رفتم که با يه اکيپ آشنا شدم.سيامک،شهرام و ناصر. به نظر بچه‌‏هاي خوبي بودند.ناهار با هم بوديم.بچه‌‏هاي شهرستان بودند. تو تهران درس مي‌‏خوندند.خيلي شاد و شوخ بودند.بعد از ناهار رفتيم توي يه پارک{....}.
چند ساعت با هم بوديم و بعد بچه‌‏ها به بهانه درس و کلاس خداحافظي کردند و رفتند.
بعد از رفتن اونها بازم تنها شدم. رفتم خيابون ولي‌‏عصر قدم بزنم که با محمد آشنا شدم.پيشنهاد کرد بريم سينما، قبول کردم؛ البته چيزي از فيلم نفهميديم. وقتي بيرون اومديم شب شده بود. رفتم پارک. قسمت جنوبي يا شمالي پارک با سارا، مينا، محسن، سعيد و پيمان دوست شدم. شب همه توي پارک خوابيديم. همشون بچه‌‏هاي با حالي بودند{....}
صبح که شد از پارک بيرون زدم. دلم هواي کوه کرده بود؛ اما حس تنها رفتنو نداشتم.
چندتا ماشين بوق زدند. سوار يکيشون شدم. نهاهارو با حميد بودم{....}.بعد با هم رفتيم دربند؛ اما نمي‌‏دونم چرا گرفتنمون.
خوب بهش نگاه کردم.اصلا معصوم نبود؛ حتي معصوم هم نبود.

سه‌شنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۸۴

کاندیداها یی که همه را هیچ می بینند

بی تفاوتی و رخوت در چهره تمام افراد به چشم می خوره.حتی انرژی بحث بر سر چهار سال آینده از بین رفته.تنها چند انفجار در کشور توانست ترس را در چهره ها بنشاند.
از سوی دیگر چهره های دیروز خیلی تغییر کرده.گاهی احساس می کنم هیچ کدام از آنها را نمی شناسم.
چشمان سبز سردار نظام از سبز به آبی تغییر کرده،لباس فرم جای خود را به کت و شلوارهای رنگارنگ و گران قیمت داده و آدم هایی که بنا بر شرایط هیچ گاه سر و صورت خود را مرتبط نمی کردند، امروز با ریش های آن کارد شده و صورت های اصلاح شده در مقابل دوربین ها ظاهر می شوند.همراه با لبخندی که نشان از دوستی و مهر دارد.
در مقابل این افراد نیز چهره های هنری و کارگردان هایی هستند که گویی در حال تبلیغ پفک هستند.سوالاتی که باید روسای جمهور آینده را به چالش بکشاند و برنامه هایش را تعیین کند به سوالاتی در حد حد و اندازه آستین، اجازه ارایش مو و صورت ، قد مانتو و......محدود شده
.
روزهای بدی است.بد است زیرا هر هشت کاندیدا معیار رای دهندگانشان را به هیچ گرفته اند.هرکدام در هر ژستی که می گیرند انگشتران پرنگینشان را به رخ می کشند و در کنارشان دخترانی با مانتوهای کوتاه، تنگ و روری هایی در فرق سر قرار دارند. می دانم که آنها هم فهمیده اند که با ظاهر دیروز رای نخواهند آورد از ان رو پا در راهی گذاشته اند که روزی خاتمی پیمود و همه او را به باد انتقاد گرفتند.در این شرایط چه تفاوتی می کند که پای صندوق های رای بروی یا نه؟

شنبه، خرداد ۲۱، ۱۳۸۴

شادی که گم شده بود

هجدهم خردادماه روز خاصی برای ایران ها بود،تیم ملی ایران در آخرین بازی خود در مقابل بحرین با زدن یک گل به جام جهانی صعود کرد.و یک بار دیگر خاطره سال 77تکرار شد.شبی که همه بی آن که از قبل تدبیر کرده باشند به خیابان ها ریختند و تا دقایقی باقیمتنده به صبح شادی کردند.هرچند گروهی سیلی خوردند و برخی نیز راهی زندان؛ اما برای اولین بار در خیابان های ایران مردم شادی کردند.
آن شب در خانه بودم و هیچ ندیدم؛ اما چهارشنبه گذشته در خیابان بودم.خاطره ای از سال 77 در ذهن داشتم.سوت پایان بازی که زده شد به یک باره همه به خیابان ریختند.چشم چرخواندم تا چیزی ببینم؛ اما همه سوار بر ماشین، موتور و برخی هم پیاده در خیابان بودند. هر از گاهی سوتی و فریادی بلند می شد ؛ اما هیچ کس کار خاصی نمی کرد.همه به خیابان آمده بودند تا ببینند نه شادی کنند.
دلم سوخت.دلم سوخت برای تمام چهره های پیر و جوانی که آن شب در خیابان در انتظار دیدند بودند.
برای تمام کسانی که شادی کردن را از یاد برده اند. کسانی که هیچ گاه یاد نگرفتند شادی کنند و کسانی که حتی خاطره
ای برای یادآوری یک لحظه شاد ندارند و هیچ گاه شادی را یاد نخواهند گرفت
اما در این میان گروه های تبلیغاتی کاندیداها خوب ماهی گرفتند.گروه های موسیقی را در خیابان فعال کرده بودند و همه را به رقص در معرکه ای که عکس و پوستر کاندیداها پخش می شد دعوت می کردند..

دوباره با چارسوق اومدم

یه مدتی که خیلی هم کوتاه نبود و برام به اندازه یه عمر گذشت از دسترسی به چارسوقم محروم بودم.تازه اون وقت بود که فهمیدم چقدر به نوشتن حتی به قول اسطوره زندگیم سبک غیرحرفه ایم، نیازمند و محتاجم.وقتی برای لحظاتی فکر می کردم جایی که برای نوشتن داشتم از دست دادم، احساس خفگی می کردم.انگار دستایی دور گردنم حلقه شده بود و هر لحظه داشت خفم می کرد.
چقدر خوب شد که دستا از دور گردنم رها شد.